کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از دهان بیرون انداختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
مجاجه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مجاجَة] [قدیمی] mojāje ۱. آب دهان.۲. آنچه از دهان بیرون انداخته شود.
-
تف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) tof آبدهان که از دهان بیرون بیندازند؛ خدو؛ خیو.
-
نفث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] nafs ۱. اخلاط یا آب دهن از دهان انداختن؛ تف کردن.۲. برآمدن خون از زخم.
-
نفثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَفْثَة، جمع: نَفَثات] [قدیمی] nafse ۱. یک بار دمیدن.۲. یک بار آب دهان انداختن.
-
لفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: الفاظ] lafz ۱. حرفی که از دهان بیرون آید؛ کلمه.۲. سخن؛ گفتار.
-
دیفتونگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diphtongue] (زبانشناسی) diftong اجتماع دو صدا که جداگانه شنیده میشود ولی یکدفعه از دهان بیرون میآید؛ واکۀ مرکب.
-
سافوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sāfut صدایی که انسان با جمع کردن دو لب و بیرون دادن نفس از دهان خود خارج کند؛ صفیر؛ سوت.
-
هژهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] hažhār دندان زایدی که در دهان اسب درمیآید و تا آن را بیرون نیاورند نمیتواند علوفه بخورد.
-
انسلاخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enselāx ۱. بیرون آمدن چیزی از چیزی، مثل بیرون آمدن مار از پوست.۲. پوست انداختن.۳. از تن درآوردن جامه؛ لخت شدن.۴. [مجاز] به آخر رسیدن ماه.۵. [مجاز] بیرون آمدن روز از شب.
-
لنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لفج› [قدیمی] lonj لب؛ لپ؛ دو طرف دهان از بیرون: ◻︎ نه همه کار تو دانی نه همه زور تو راست / لنج پرباد مکن بیش و کتف برمفراز (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۵).
-
غلغله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) qolqole شوروغوغا؛ دادوفریاد؛ هیاهو؛ صداهای درهم؛ هنگامه و غوغا.〈 غلغله افتادن: (مصدر لازم) [قدیمی] شور و غوغا افتادن؛ دادوفریاد، هیاهو، و آشوب برپا شدن.〈 غلغله انداختن: (مصدر لازم) [قدیمی] فریاد و هیاهو و آشوب برپا کردن.〈...
-
جوندگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمعِ جونده] (زیستشناسی) javandegān راستهای از جانوران پستاندار، مانند موش، بیدستر، و سنجاب که دارای دندانهای تیز برای جویدن هستند و چون دندانهای ثنایای آنها پیوسته رشد میکند باید همیشه دندانهای خود را به کار بیندازند و چیزی را بجوند تا...
-
قلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qollāj ۱. کشش کمان بهزور؛ بهزور کشیدن زه کمان.۲. امتداد و مقدار درازی هر دو دست.۳. پک سخت و ممتد که به چپق بزنند و دود را حلقهوار از دهان بیرون دهند.