کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از خود بیخود کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
بی خود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bixod ۱. بیهوش.۲. بیحال.۳. بیاختیار.۴. خارجشده از حالت طبیعی.۵. شوریده.۶. بیهوده.
-
مباشرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباشَرة] mobāšerat ۱. نظارت کردن.۲. [قدیمی] بهدست خود کاری کردن؛ به نفس خود کاری انجام دادن؛ اقدام به کاری کردن.۳. [قدیمی] جماع کردن.
-
تحرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taharros خود را نگهداری کردن؛ خود را از چیزی نگاه داشتن؛ پرهیز کردن.
-
تصون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasavvon ۱. مواظب خود بودن؛ خود را حفظ کردن.۲. [مجاز] خود را از عیب و بدی در گفتار و کردار حفظ کردن.
-
فتردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فتریدن، فتاریدن، فتالیدن› [قدیمی] fetordan ۱. دریدن؛ پاره کردن؛ شکافتن: ◻︎ خود برآورد و باز ویران کرد / خود ترازید و باز خود بفترد (خسروی: لغتنامه: فتردن).۲. پراکنده کردن.
-
تطلیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tatliq ۱. رها کردن.۲. خانوادۀ خود را رها کردن.۳. زن خود را طلاق دادن و رها کردن.
-
تغافل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqāfol ۱. خود را به غفلت زدن؛ خود را غافل وانمود کردن؛ چشمپوشی کردن و نادیده انگاشتن و اظهار بیخبری کردن.۲. غفلت ورزیدن.
-
جلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jalb ۱. به سوی خود کشیدن؛ جذب کردن.۲. [مجاز] علاقهمند کردن دیگران به خود.۳. (حقوق) [مجاز] دستگیر کردن از طریق قانون؛ بازداشت: حکم جلب.
-
تحفظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tahaffoz ۱. خود را حفظ کردن؛ خودداری کردن؛ هوشیار و بیدار بودن و پرهیز کردن؛ خود را نگه داشتن.۲. خویشتنداری.
-
اجتذاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ejtezāb جذب کردن؛ بهسوی خود کشیدن؛ به خود کشیدن.
-
تصامم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasāmom خود را به کَری زدن؛ خود را کَر وانمود کردن.
-
تمارض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tamāroz خود را مریض وانمود کردن؛ خود را به ناخوشی زدن.
-
تماوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tamāvot خود را مرده وانمود کردن؛ خود را به مردن زدن.