کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از خشکی در اوردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
خلیج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (جغرافیا) xalij قسمتی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد؛ شاخابه.
-
سیلورین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: silurien] (زمینشناسی) silo(u)riyan دومین دوره از دوران پالئوزوئیک که در آن نخستین جانوران در روی خشکی پدید آمدند.
-
بسنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بشنج› [قدیمی] besanj ۱. خشکی پوست صورت.۲. لکهای که در چهرۀ انسان پیدا میشود؛ ککمک؛ کلف.
-
مرداب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mordāb ۱. تالاب؛ استخر؛ آبگیر عمیق.۲. آب ایستاده و لجنزار.۳. پیشرفتگی آب دریا در خشکی.
-
نسیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nasim ۱. جریان ضعیف هوا که جهت وزش آن در مواقع مختلف تغییر میکند مانند نسیم خشکی هنگام شب به سمت دریا و نسیم دریا هنگام روز به جانب خشکی؛ هوای خنک؛ باد ملایم.۲. [قدیمی] بوی خوش.
-
دوزیستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) dozistān جانورانی که ابتدا در آب زندگی میکنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج میشوند و در خشکی هم حرکت میکنند، مانند قورباغه؛ ذوحیاتین.
-
ذوحیاتین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: ذوحیاتَین (= صاحب دو زندگانی)] (زیستشناسی) [قدیمی] zuhayāteyn که ابتدا در آب زندگی میکنند و هنگامی که نموشان کامل شد از آب خارج میشوند و در خشکی هم حرکت میکنند، مانند قورباغه؛ دوزیستان.
-
شیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šil ۱. پیشرفتگی آب در خشکی که برای ماهیگیری مناسب است.۲. سدی که در کنار رودخانه برای صید ماهی درست میکنند.
-
قابض
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qābez ۱. (پزشکی) دارویی که باعث ایجاد خشکی در رودهها و رفع اسهال میشود.۲. [قدیمی] گیرنده.۳. [قدیمی] درمشتگیرنده.۴. [قدیمی] تنگکننده.۵. [قدیمی] درهمکشنده.
-
داغمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. ترکی] dāqme ۱. خشکی و ترنجیدگی پوست لب از بیماری و تب.۲. تاولهایی که در دهان یا بر روی لب پیدا میشود.
-
کزاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) kozāz ۱. خشکی و درد و سوزشی که در اثر شدت سرما در پوست بدن پیدا میشود.۲. بیماری عفونی ناشی از ورود باکتریهای خاک از طریق جراحت به بدن که باعث انقباض شدید عضلات و تشنج میشود.
-
خرچنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: karčang] xarčang ۱. (زیستشناسی) جانوری سختپوست با چنگالهای دراز، لاک خارجی پهن و سخت، یک یا دو زوج آرواره، و دو چشم پایهدار که به یک پهلو حرکت میکند و معمولاً در دریا و گاه در خشکی زندگی میکند.۲. (نجوم) = سرطان
-
سمندر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] samandar ۱. (زیستشناسی) جانوری با دم بلند و دست و پای کوتاه شبیه مارمولک که در آب و خشکی زندگی میکند و در مکانهای تاریک و مرطوب به سر میبرد.۲. [قدیمی] جانوری افسانهای که درون آتش زندگی می کند: ◻︎ به دریا نخواهد شدن بط غری...