کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از جای خود برون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
استخلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'estexlāf ۱. کسی را به جای خود خلیفه کردن.۲. جانشین کردن.
-
نسک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] nask ۱. ‹نرسک، نرسنگ› عدس.۲. خارخسک: ◻︎ آن کاو ز سنگ خارا آهن برون کشد / نسکی ز کف او نتوان خود برون کشید (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۶).
-
مهاجرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مهاجَرة] mohājerat ۱. از جایی به جای دیگر رفتن و در آنجا منزل کردن.۲. دوری کردن از شهر و دیار خود.
-
ترتیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tartib ۱. ثابت و استوار کردن.۲. هرچیزی را در جای خود قرار دادن.۳. راستودرست کردن.۴. پشت سر هم قرار دادن.
-
تبعید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tab'id ۱. بیرون کردن کسی از محل اقامت خود و به جای دیگر فرستادن، بهعنوان نوعی مجازات؛ نفی بلد.۲. دور کردن.
-
رزمگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رزمگه› [قدیمی] razmgāh جای رزم؛ میدان جنگ؛ جای جنگ کردن.
-
اهتزاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehtezāz ۱. جنبیدن و تکان خوردن چیزی در جای خود، مثلِ تکان خوردن بیرق و شاخۀ درخت.۲. [قدیمی] شادمانی کردن.
-
تراجع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tarājo' ۱. بهعقب برگشتن؛ بازگشتن.۲. برگشتن به جای خود.۳. در کاری یا امری به یکدیگر مراجعه و گفتگو کردن.
-
جابه جا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) jābejā ۱. محلبهمحل؛ مکانبهمکان؛ نقطهبهنقطه: ◻︎ آن حکیم خارچین استاد بود / دست میزد جابهجا میآزمود (مولوی: ۴۱).۲. درحال؛ فوراً؛ فیالفور: جابهجا افتاد و مرد.〈 جابهجا شدن: (مصدر لازم)۱. از جایی به جای دیگر رفتن.۲. از جای خود تکان ...
-
ملتقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] moltaqā محل جای به هم رسیدن؛ جای دیدار کردن؛ تلاقی.
-
نظرگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] nazargāh ۱. دیدگاه؛ عقیده.۲. جای نظر کردن؛ جای نگریستن؛ تماشاگاه.
-
گردشکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) gerdšekan استخوانی که کاملاً شکسته و از جای اصلی خود جدا شده باشد.
-
زودجنب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] zudjomb آنکه زود از جای خود بجنبد و حرکت کند.