کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
از برای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āz] 'āz ۱. حرص و طمع؛ افزونخواهی از هرچیز: ◻︎ چو دانی که بر تو نماند جهان / چه رنجانی از آز جان و روان (فردوسی: ۴/۴).۲. آرزو و خواهش بسیار.
-
جستوجو در متن
-
مشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mašq ۱. آنچه دانشآموزان برای یادگیری بیشتر مینویسند.۲. مطلبی نوشتنی برای تمرین و یادگیری.۳. تمرین.۴. [قدیمی] تمرین و تکرار کاری برای کسب مهارت.
-
برای
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) barāye ۱. به منظورِ؛ با این هدف که.۲. به علتِ؛ به سببِ.۳. برای اختصاص دادن چیزی به کار میرود: این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است.۴. در ازایِ؛ در برابرِ.۵. نسبت به؛ به خاطرِ: برایش میمیرد.
-
فرصت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فرصة جمع: فُرَص] forsat ۱. وقت مناسب برای کاری.۲. زمان؛ وقت.〈 فرصت دادن: (مصدر لازم) وقت و مجال دادن به کسی برای انجام کاری.〈 فرصت داشتن: (مصدر لازم) وقت مناسب داشتن برای انجام دادن کاری.〈 فرصت یافتن: (مصدر لازم) بهدست ...
-
آی
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) 'āy ۱. برای اظهار درد به کار میرود: آی سرم.۲. (حرف ندا) برای مخاطب ساختن به کار میرود: آی بچه! چه کار میکنی؟.۳. برای دعوت به کار میرود: آی بستنی.۴. برای بیان افسوس و حسرت به کار میرود: آی دریغ، آی دریغا.۵. برای هشدار به کار میرود...
-
گیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gire ۱. ابزاری که برای نگهداشتن، فشار دادن، و یا گرفتن چیزی به کار میرود؛ انبر.۲. وسیلهای چوبی، فلزی، یا پلاستیکی برای نگاه داشتن لباس روی طناب یا میله.۳. وسیلهای برای جمع کردن یا نگهداشتن موی سر.۴. وسیلهای برای ضمیمه کردن کاغذها به هم.۵....
-
گشن گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (زیستشناسی) [قدیمی] gošngiri ۱. آمیزش برای آبستن شدن؛ جفتگیری.۲. گردهافشانی در بعضی گیاهان و درختان برای بارور گشتن.
-
للـه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی] lellāh برای خدا؛ برای رضای خدا؛ خدای را.〈 لــله الحمد: (شبه جمله) [قدیمی] سپاس خدای را.
-
مبارزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مبارَزَة] mobāreze ۱. جنگ کردن با یکدیگر برای شکست حریف.۲. برای رسیدن به هدفی تلاش کردن.
-
ذخیره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذخیرَة، جمع: ذَخائِر] zaxire هر چیزی که برای روز مبادا نگه دارند؛ آنچه آماده سازند برای وقت حاجت؛ پسانداز؛ اندوخته؛ ستنج.
-
فرمالیته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: formalité] [عامیانه] formālite ۱. تشریفات اداری برای انجام کاری.۲. آنچه برای حفظ ظاهر انجام میشود؛ ظاهرسازی.
-
فلش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: flèche] feleš علامتی بهشکل «(» برای نشان دادن مسیر یا جهت یا برای اشاره کردن به چیزی؛ پیکان.
-
سمعک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (پزشکی) sam'ak وسیلهای برای تقویت امواج صوتی که برای بهتر شنیدن در گوش گذاشته میشود.
-
حسینیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسَینیَّة] hoseyniy[y]e مکانی برای برگزاری مراسم عزاداری، بهویژه عزاداری برای امام حسین؛ تکیه.