کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارژن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارزن، ارژنه، ارجن، ارجان› (زیستشناسی) 'aržan درختچۀ بادام کوهی با میوۀ تلخ و چوب سخت و راست که از چوب آن عصا درست کنند و در نواحی کوهستانی و خشک میروید.
-
جستوجو در متن
-
بخرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] boxrak = ارژن
-
توز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹توزه، توژ› [قدیمی] tuz پوست سفت و نازک درخت ارژن که به کمان و زین اسب میپیچیدهاند: ◻︎ در کمان سپید توز نهاد / بر سیاهاژدها کمین بگشاد (نظامی۴: ۵۷۴).
-
صمغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) samq مادۀ چسبناکی که از برخی درختان خارج شده و در روی پوست درخت منعقد میگردد.〈 صمغ عربی: (زیستشناسی) صمغی که از درخت ارژن، نوعی اقاقیا، و بعضی اشجار دیگر بهدست میآید و مصرف دارویی دارد.
-
بادام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātām] bādām ۱. (زیستشناسی) میوهای کوچک، کشیده، و تقریباً بیضیشکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد.۲. گیاه درختی این میوه با برگهای باریک و گلهای صورتی.۳. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق.〈 بادام کوهی: (زیستشناسی) = ...