کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارواح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارواح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ رُوح] 'arvāh = روح ruh
-
جستوجو در متن
-
مدیوم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: médium] mediyom ۱. دارای اندازۀ متوسط.۲. (اسم) شخص رابط در احضار ارواح.
-
ملا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mala' محل اجتماع گروهی از مردم.〈 ملٲ اعلی: [قدیمی]۱. فرشتگان در عالم بالا.۲. [مجاز] عالم ارواح مجرده؛ عالم بالا.
-
عزرائیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] 'ezrā'il ملکالموت؛ قابض ارواح؛ فرشتهای که جان مردم را میگیرد؛ جانستان؛ جانشکار؛ جانشکر؛ فرشتۀ مرگ.
-
امهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُمّ] 'ommahāt = ام〈 امهات اربعه (سفلی): [قدیمی، مجاز] چهار عنصر (آب، باد، خاک، و آتش).〈 امهات علوی: [قدیمی، مجاز] علوم، عقول، نفوس، و ارواح.
-
احضار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehzār ۱. حاضر کردن.۲. به حضور خواستن؛ فراخواندن.〈 احضار ارواح: فراخواندن روحهای مردگان بهوسیلۀ کسانی که مدعی هستند میتوانند روح شخص مرده را حاضر کنند و از او پرسشهایی کنند.
-
برهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹بلهوت› [مجاز] barahut ۱. هرجای گرم و بیآبوعلف.۲. (صفت) گرم و بیآبوعلف. Δ در اصل نام وادی و چاهی بسیارعمیق در حَضرموت که میگویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند.
-
مجرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojarrad ۱. بدون همسر.۲. (قید) تنها.۳. (فلسفه) آنچه منزه از ماده باشد، مانند عقول و ارواح.۴. [قدیمی] برهنه؛ عریان.۵. [قدیمی] خالی.
-
فروردینگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: farvartīgan] [قدیمی] farvardingān ده روز آخر سال که از روز اشتاد در ماه اسفند شروع و به روز وهشتواش (آخرین روز پنجه) پایان مییابد و زردشتیان در این روز مراسمی به یادبود ارواح درگذشتگان برگزار میکنند.
-
مثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَمثلة و مُثُل] mesāl ۱. موردی مشابه مطلب اصلی که برای فهم بیشتر بیان میشود؛ مانند؛ شبیه؛ مشابه.۲. (فلسفه) جهانی میان عالم اجسام و عالم ارواح؛ عالم مثل.۳. فرمان؛ دستور؛ حکم.۴. تصویر؛ شکل؛ پیکره.〈 مثال دادن: (مصدر لازم) [قدیمی...
-
تناسخیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تناسخیَّة] tanāsoxiy[y]e فرقهای که قائل به انتقال ارواح به اجساد و منکر بعث و حشر باشد و به عقیدۀ آن روح انسان نیکوکار پس از مردن در بدن انسان عاقل و هوشیاری داخل میشود که در دنیا لذت ببرد و خوش بگذراند و برعکس روح انسان بدکار در جسم ح...
-
چیستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ چیستآن] (ادبی) čistān معمایی که بهصورت منظوم از چیزی و با دادن نشانیهای آن مطرح میشود، مانندِ «چیست آن مار که بر سینۀ خصمش گذر است / کهرباپیکر و آهندُم و فولادسر است» که دربارۀ نیزه است و «آن جرم پاک چیست چو ارواح انبیا / چون روح با...
-
عالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عوالم] 'ālam ۱. دنیا و آنچه در آن است؛ جهان؛ گیتی.٢. [مجاز] خَلق.٣. [قدیمی] روزگار.〈 عالم آخرت: [مقابل ِدنیا] جهان دیگر؛ آن جهان.〈 عالم امر: (فلسفه) عالم ملائکه؛ عالم ملکوت.〈 عالم امکان: (فلسفه) آنچه غیر از ذات خ...