کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمغان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارمغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹یرمغان› 'armaqān هدیه؛ تحفه؛ سوغات؛ رهاورد: ◻︎ آن را که تو از سفر بیایی / حاجت نبُوَد به ارمغانی (سعدی۲: ۵۹۳).
-
جستوجو در متن
-
یرمغان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yarmaqān = ارمغان
-
بازآورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [قدیمی] bāz[']āvard رهآورد؛ سوغات؛ ارمغان؛ پیشکش.
-
هدیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هَدیَّة، جمع: هدایا] ha(e)d[i]y[y]e تحفه؛ ارمغان؛ پیشکش.
-
نورهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹نوارهان، نوراهان، نورهانی، نورهی› [قدیمی] no[w]rahān آنچه از جایی برای کسی به رسم تحفه و ارمغان بیاورند؛ راهآورد؛ سوغات؛ ارمغان؛ مژدگانی: ◻︎ نوعروسان حجلهٴ نوروز / نورهان زرّ و زیور اندازند (خاقانی: ۴۶۶).
-
اتحاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ethāf چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن؛ تحفه دادن؛ تحفه فرستادن.
-
سوغات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] so[w]qāt هدیهای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد؛ راهآورد؛ رهآورد؛ ارمغان.
-
استهدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استهداء] [قدیمی] 'estehdā ۱. راهنمایی خواستن.۲. هدیه خواستن؛ ارمغان خواستن.
-
بلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] belak ۱. تحفه؛ ارمغان؛ سوغات.۲. نوبر.۳. هرچیز تازه و نو؛ طرفه.
-
دست موزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dastmuze ۱. آلت؛ دستاویز؛ ابزار کار.۲. تحفه و ارمغان.
-
تحفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تحفَة، جمع: تُحَف] tohfe ۱. ارمغان؛ سوغات؛ هدیه؛ پیشکش.۲. هر چیز کمیاب و گرانبها.
-
رهاورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راهآورد، راهآور، رهآورد› rahāvard چیزی که کسی از سفر برای کسی میآورد؛ سوغات؛ ارمغان: ◻︎ کار روزی چو روز دان بهدرست / که رهآورد روز روزی توست (سنائی۱: ۱۰۶).
-
سفته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] softe سوغات؛ ارمغان: ◻︎ ولیکن چو او بر سر گنج باشد / چنین سفتهها خوار و آسان فرستد (انوری: مجمعالفرس: سفته).