کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسنیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارسنیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: arsenic] (شیمی) 'arsenik = آرسنیک
-
واژههای مشابه
-
آرسنیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: arsenic] (شیمی) 'ārsenik شبهفلز جامد، بلوری، شکننده، و قهوهای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار میرود؛ زرنیخ سفید؛ مرگ موش.
-
واژههای همآوا
-
آرسنیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: arsenic] (شیمی) 'ārsenik شبهفلز جامد، بلوری، شکننده، و قهوهای تیره که دارای ترکیبات سمی و مهلک است و در صنعت به کار میرود؛ زرنیخ سفید؛ مرگ موش.
-
جستوجو در متن
-
سم الفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] = (شیمی) sammolfār آرسنیک
-
دارموش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dārmuš مرگ موش؛ سمالفار؛ آرسنیک.
-
زرنیخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زرنی› (زمینشناسی) zarnix جسم معدنی مرکب از گوگرد و ارسنیک به رنگ سرخ، زرد، یا سفید که در طب و صنعت به کار میرود.
-
گالن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: galène] (زیستشناسی) gālen نوعی سنگ معدن سرب، دارای مقداری آهن، روی، نقره، و گاهی انتیمون و آرسنیک که رنگش خاکستری است و در امریکا، انگلستان، فرانسه، و اسپانیا یافت میشود.
-
مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: marg] marg ۱. مردن؛ موت.۲. [مجاز] نیستی؛ فنا.〈 مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک〈 مرگومیر: = مرگامرگ〈 مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.
-
شبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشباه] šebh مثل؛ مانند.〈 شبهجزیره: (جغرافیا) قطعۀ وسیعی از خاک که از یک طرف متصل به خشکی و باقی آن میان دریا باشد؛ مانند جزیره.〈 شبهجمله: (ادبی) در دستور زبان، کلمهای که معنی جمله را برساند، مانندِ آفرین، هان، زنهار، ...