کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'arzan گیاهی از تیرۀ گندمیان با بوتۀ کوچک، ساقههای کوتاه و نازک، و دانههای ریز که بیشتر خوراک پرندگان است و گاهی از آرد آن نان میپزند.
-
جستوجو در متن
-
سنگله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] sangole نانی که از آرد ارزن یا گاورس بپزند؛ نان ارزن.
-
الم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'alom = ارزن
-
تنگس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) tangas = ارزن
-
دخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] doxn ارزن.
-
ارزنین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ارزن) [قدیمی] 'arzanin پختهشده با ارزن: نان ارزنین.
-
شاماخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šāmāx ۱. نوعی ارزن.۲. = شاماک
-
اخسمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آخسمه، اخمسه، آخمشه› [قدیمی] 'axsome نوشابهای که از جو، برنج، یا ارزن تهیه میشد؛ آبجو؛ بوزه.
-
غبیرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غبیراء] [قدیمی] qobeyrā ۱. (زیستشناسی) درخت سنجد.۲. شرابی که از گندم یا ارزن میگرفتند.
-
غرمج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غرمچ› [قدیمی] qarma(e)j ۱. (زیستشناسی) سیاهدانه؛ شونیز.۲. خوراکی که با آرد ارزن و گوشت یا روغن بپزند.
-
زغاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژغاره، ژغاله› [قدیمی] zaqāre نانی که از آرد ارزن تهیه میشد: ◻︎ رفیقان من با می و ناز و نعمت / منم آرزومند یکتا زغاره (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۰ حاشیه).
-
اخیروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) 'axirus گیاهی بیابانی و خودرو شبیه ارزن، با گلهای سفید و دانههای ریز و سیاه که در گذشته مصرف دارویی داشته؛ گندم دشتی؛ گندم بیابانی.
-
بگنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹پکنی› [قدیمی] bagni نوشابهای که از برنج، ارزن، یا جو تهیه میشود؛ نوعی شراب؛ بوزه: ◻︎ مست گشتم ز جرعهٴ بگنی / شد مزاجم ز بنگ مستغنی (نزاری: مجمعالفرس: بگنی).
-
گاورس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاورس› (زیستشناسی) gāvars دانهای تلخمزه از نوع ارزن به رنگ خاکستری که برگ و خوشۀ آن شبیه برگ و خوشۀ جو است و بیشتر در میان کشتزار گندم میروید؛ گال؛ بسل؛ شوشو.