کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارباب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arbāb ۱. رئیس؛ بزرگ.۲. کارفرما.۳. آقا؛ مخدوم؛ سَرور.۴. صاحب؛ مالک.۵. عنوانی احترامآمیز برای برخی از بزرگان زردشتی: ارباب جمشید.۶. صاحبان.۷. [جمعِ رَبّ] [قدیمی] = رَبّ Δ فقط در معنی ۶ و ۷ بهصورت جمع به کار میرود.
-
جستوجو در متن
-
مبدع الارباب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mobde'ol'arbāb پدیدآورندۀ ارباب انواع.
-
آلهه پرست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'āleheparast کسی که چند خدا را پرستش کند؛ آنکه به ارباب انواع عقیده دارد.
-
خداوند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xodāvand ۱. = خدا۲. [قدیمی] ارباب؛ خواجه؛ سَرور.
-
جلودار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [ترکی. فارسی] je(o)lo[w]dār نوکری که سواره یا پیاده جلو اسب ارباب خود حرکت کند؛ پیشرو.
-
بورژوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: bourgeois] [مجاز] buržuvā ۱. شخص متمول؛ سرمایهدار.۲. ارباب.۳. شهرنشین دارا و مرفه.
-
خانه زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xānezād ۱. خدمتکاری که در خانۀ ارباب خود متولد شده.۲. [قدیمی] بومی.۳. [قدیمی، مجاز] حاصل.
-
فئودال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: féodal] (جامعهشناسی) fe'odāl ۱. زمیندار بزرگ، بهویژه در اروپای قرون وسطی که از دسترنج کشاورزان و رعایا بهرهبرداری میکرد.۲. خان؛ ارباب.
-
سردرپیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [قدیمی، مجاز] sardarpiš ۱. سرافکنده.۲. خجل؛ شرمسار: ◻︎ کم ز حیوانات باشد پیش ارباب تمیز / آدمی کز انفعال جرم سردرپیش نیست (طاهر غنی: لغتنامه: سردرپیش)
-
مالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: مُلاّک] mālek ۱. کسی که صاحب چیزی باشد و میتواند در آن تصرف کند.۲. کسی که دارای زمین کشاورزی، کارگر و رعیت بسیار است؛ ارباب.۳. از نامهای خداوند.۴. [قدیمی] نگهبان جهنم؛ مالک دوزخ.۵. [قدیمی] عزرائیل؛ ملکالموت.
-
فئودالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: féodalisme] (جامعهشناسی) fe'odālism ۱. نظام اجتماعی اروپا در قرون وسطی که در آن مالکان بزرگ صاحب زمینهای وسیع بودند و کشاورزان و رعایای وابسته به زمین برای آنها کار میکردند.۲. نظام ارباب و رعیتی در ایران و آسیای میانه.
-
یکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yekān ۱. (ریاضی) آخرین رقم سمت راست هر عدد طبیعی.۲. (صفت) [قدیمی] یگانه؛ بیهمتا: ◻︎ ورا نگویم از ارباب دولت است یکی / که او به جاه ز ارکان دولت است یکان (سوزنی: صحاحالفرس: یکان).
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...