کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارامی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آرامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرام، سرزمینی در جنوبغربی آسیا) 'ārāmi ۱. مربوط به آرام: قوم آرامی. Δ بنابر روایات، آرام پسر پنجم سامبن نوح بوده است.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که اکنون جمعی از مسیحیان سُریانی در حوالی موصل به آن تکلم می...
-
واژههای همآوا
-
آرامی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آرام، سرزمینی در جنوبغربی آسیا) 'ārāmi ۱. مربوط به آرام: قوم آرامی. Δ بنابر روایات، آرام پسر پنجم سامبن نوح بوده است.۲. زبانی از خانوادۀ زبانهای حامی ـ سامی که اکنون جمعی از مسیحیان سُریانی در حوالی موصل به آن تکلم می...
-
جستوجو در متن
-
بی تابی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) bitābi بیقراری؛ بیآرامی.
-
ماهرخ
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) māhrox پنهانی، بهآرامی، و خمیده.
-
قلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qalaq بیآرامی؛ اضطراب؛ ترسولرز.
-
ناشکیبایی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) nāšakibāy(')i بیصبری؛ بیقراری؛ بیآرامی.
-
ضجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] zajar دلتنگی؛ بیقراری؛ بیآرامی.
-
تانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'anni ۱. درنگ کردن؛ به آهستگی و آرامی کاری کردن.۲. آهستگی.
-
ضجرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ضجرة] [قدیمی] zojrat ۱. اندوه؛ ملال؛ دلتنگی؛ تنگدلی.۲. بیآرامی.۳. عصبانیت.
-
کیاخن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kayāxan نرمی؛ آرامی؛ آهستگی: ◻︎ درنگ آر ای سپهر چرخوارا / کیاخنترت باید کرد کارا (رودکی: ۵۴۷).
-
لوعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لَوعة] [قدیمی] lo[w]'at ۱. ناشکیبایی و بیآرامیکردن.۲. سوزش قلب و رنج و سختی از عشق یا از اندوه یا از مرض.
-
تشویش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tašviš ۱. آشفتگی؛ بیآرامی.۲. [قدیمی] درهم کردن؛ بههم زدن.۳. [قدیمی] پراکندن.۴. [قدیمی] شوریده ساختن.
-
وقار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وَقار] va(e)qār ۱. حالت فرد بامتانت و سنگین.۲. آرامی؛ آهستگی.۳. [قدیمی] شکوه و جلال؛ عظمت.