کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اخضر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اخضر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'axzar ۱. سبزرنگ.۲. آبیرنگ.۳. [مجاز] شاداب؛ تروتازه.۴. (اسم) [مجاز] دریا.
-
جستوجو در متن
-
طارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی] tāra(o)m ۱. خرگاه؛ سراپرده.۲. گنبد.۳. خانۀ چوبی.۴. نردۀ چوبی یا فلزی.۵. چوببستی که برای تاک درست میکنند.〈 طارم اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 طارم اطلس: [قدیمی، مجاز] = 〈 طارم اخضر〈 طارم ا...
-
دریا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: drayāp] ‹دریاب› (جغرافیا) daryā حجم بسیار از آب که قسمت وسیعی از زمین را فراگرفته، قابل کشتیرانی بوده، و به اقیانوس راه داشته باشد؛ بحر: دریای عمان، دریای مدیترانه.〈 دریای اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
بادبان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادوان› bādbān ۱. پردهای که در کشتی بادی نصب میکنند برای استفاده از قوۀ وزش باد جهت حرکت دادن کشتی؛ خیمۀ کشتی؛ شراع.۲.[قدیمی] گریبان.۳. [قدیمی] سرآستین.〈 بادبان اخضر:۱. بادبان سبز.۲. [قدیمی، مجاز] آسمان.
-
غلمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غلام] qelmān ۱. پسران زیبارویی که در بهشت خدمتگذار زنان بهشتی خواهند بود: ◻︎ مگر لشکرگه غلمان خلدند / سرادقشان زده دیبای اخضر (ناصرخسرو۱: ۲۶۵)، ◻︎ پادشاها کحل چشم حور و غلمان خاک تو / صدهزاران رحمت حق بر روان پاک تو (سلمان ساوجی: ۵۱...
-
چرخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čarx ۱. وسیلهای مدور با حرکت دورانی که دور محور خود میچرخد: چرخ درشکه، چرخ گاری، چرخ اتومبیل.۲. هر نوع وسیلۀ مکانیکی دستی یا موتوری دارای حرکت چرخشی: چرخ خیاطی، چرخ پنبهریسی، چرخ نخریسی.۳. هر نوع وسیلۀ کوچک چرخدار جهت حمل بار.۴. [عامیانه] ...