کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اختیار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
صاحب اختیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāheb[']extiyār داری اختیار؛ مختار. [منسوخ] در دورۀ قاجار، از القاب احترامآمیز.
-
جستوجو در متن
-
واگذاردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹واگذاشتن› vāgozārdan ۱. واگذار کردن؛ تسلیم کردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن.۲. ترک کردن؛ ول کردن.
-
استحسان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'estehsān ۱. (فقه) ترک کردن قیاس بهوسیلۀ فقیه یا قاضی و اختیار کردن آنچه برای مردم آسانتر است.۲. [قدیمی] نیکو شمردن؛ ستودن.
-
توطن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavatton ۱. وطن اختیار کردن؛ شهری را وطن خود قرار دادن.۲. [قدیمی] جا گرفتن.۳. [قدیمی] خود را برای امری یا پیشامدی آماده کردن و دل بر آن نهادن.
-
عزلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عزلة] 'ozlat گوشهنشینی؛ خانهنشینی؛ دوری و کنارهگیری از مردم.〈 عزلت گزیدن: (مصدر لازم) گوشه گرفتن؛ گوشهنشینی اختیار کردن؛ ترک مراوده با مردم کردن.
-
تفویض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafviz ۱. واگذار کردن؛ کاری یا چیزی را به کسی واگذاشتن و سپردن.۲. (تصوف) واگذار کردن تمام کارهای خود به خداوند توسط سالک که بالاتر از توکل است.۳. (فلسفه) = اختیار
-
اقتراح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eqterāh ۱. خواستار شدن از دیگران که دربارۀ مطلبی نظر بدهند؛ پرسیدن از صاحبنظران دربارۀ موضوعی.۲. برگزیدن و اختیار کردن چیزی.
-
تسویف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasvif ۱. وعدۀ امروزوفردا دادن؛ مماطله کردن.۲. اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند.
-
بازگذاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹بازگذاردن› [قدیمی] bāzgozāštan ۱. واگذاشتن؛ واگذار کردن؛ سپردن؛ چیزی را در اختیار کسی گذاشتن؛ سپردن کاری یا چیزی به دیگری: ◻︎ بلبلا مژدۀ بهار بیار / خبر بد به بوم بازگذار (سعدی: ۱۷۴).۲. دست برداشتن از چیزی یا کاری.
-
کسب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] kasb ۱. به دست آوردن؛ حاصل کردن.۲. انجام دادن کاری برای فراهم کردن هزینۀ زندگی؛ کاسبی.۳. (اسم) شغل؛ کار.۴. (اسم) [مقابلِ اختیار] در اعتقاد اشاعره، انجام گرفتن کارهای بندگان به قدرت و ارادۀ خداوند.۵. (صفت) [قدیمی] اکتسابی: ◻︎ کسان ر...
-
جبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jabr ۱. بهزور به کاری واداشتن.۲. (ریاضی) بخش گسترده و مهمی در علوم ریاضی که در آن حروف و علامات بهجای اعداد بهکار میرود و در حساب فرمولهای ساده و آسان بهدست میدهد. با به کار بردن حروف و علامات بسیاری از مجهولات را استخراج می...
-
خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xānak] xāne ۱. بنایی که انسان، بهویژه خانواده در آن زندگی میکند؛ منزل.۲. جایی که جانوران در آن زندگی میکنند؛ لانه؛ کنام.۳. هریک از چندضلعیهای موجود در یک صفحه: خانهٴ شطرنج، پیراهن چهارخانه.۴. [قدیمی] اتاق.۵. مکان انجام دادن کاری، ما...
-
دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dast، جمع: دستان] dast ۱. (زیستشناسی) عضوی از بدن انسان از شانه تا سرانگشتان.۲. عضوی از بدن انسان از سرانگشتان تا مچ: ◻︎ گرفتش دست و یکسو برد از آن پیش / حکایت کرد با او قصهٴ خویش (نظامی۲: ۲۴۸).۳. (زیستشناسی) هریک از دو پای جلو چهارپ...
-
التفات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eltefāt ۱. به سوی کسی نگریستن.۲. توجه کردن.۳. توجه و لطف داشتن به کسی.۴. (ادبی) در بدیع، آن است که متکلم یا شاعر در کلام یا شعر خود از تکلم به خطاب، از خطاب به غیبت، از غیبت به خطاب، یا از مخاطب به مخاطب دیگر بپردازد، مانندِ ای...