کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احمق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احمق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ahmaq بیعقل؛ کمخِرد؛ سادهلوح؛ کودن.
-
جستوجو در متن
-
تحمیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahmiq احمق شمردن؛ نسبت حماقت به کسی دادن؛ کسی را احمق خواندن.
-
انوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'anvak = احمق
-
خرطبع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی، مجاز] xartab' احمق.
-
حمقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، جمعِ احمق] [قدیمی] homaqā = احمق
-
بل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bol ابله؛ احمق.
-
کهسله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kahsale نادان؛ احمق.
-
ازگل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] [عامیانه] 'ozgal بیتربیت، احمق، و خشن.
-
احمقانه
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] 'ahmaqāne مانند احمقان؛ احمقوار؛ از روی حماقت.
-
بدخرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] badxerad بیخرد؛ احمق؛ ابله.
-
کاغه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kāqe احمق؛ ابله؛ سادهدل.
-
کم خرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kamxerad کمعقل؛ احمق؛ ابله.
-
کم عقل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] kam'aql کمخرد؛ احمق؛ ابله.
-
لاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] lāde بیعقل؛ احمق؛ ابله.