کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احساس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
احساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehsās ۱. دریافت؛ درک.۲. (روانشناسی) حس کردن چیزی بهوسیلۀ یکی از حواس پنجگانه.۳. (اسم) عاطفه؛ ذوق.
-
جستوجو در متن
-
امپرسیونیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: impressionnisme] (هنر) 'amp[e]resiyonism 'amper-siyonism مکتب و سبکی در هنر که در آن هنرمند بنا به احساس لحظهای خود موضوع یا تصویر را خلق میکند و هرگونه احساس و تٲثیری را به همان حالت که روی داده است، ادا میکند.
-
متاسف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَٲسّف] mote(a)'assef ۱. اندوهگین.۲. دارای احساس دریغ و افسوس.
-
سینه درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) sinedard دردی که در هر قسمت سیستم تنفس به ویژه ریهها احساس شود.
-
مس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مسّ] [قدیمی] mas[s] ۱. دست مالیدن.۲. احساس خستگی.
-
مشموم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mašmum بوییدهشده؛ آنچه به قوۀ شامه احساس شود؛ آنچه با بوییدن درک شود؛ بوییدنی.
-
ناخس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (طب قدیم) nāxes ویژگی دردی که در آن بیمار احساس میکند در بدنش سوزن فرو میکنند.
-
آخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) 'āx کلمۀ افسوس که هنگام احساس درد و رنج یا اظهار تٲسف تلفظ میکنند؛ آه؛ وای.
-
محسوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mahsus ۱. چیزی که وجود و اثر آن احساس شود؛ حسشده.۲. [مجاز] نمایان؛ معلوم؛ آشکار.
-
دل پیچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دلپیچا› (پزشکی) delpiče بیماری اسهال و شکمروش با احساس درد و پیچش در رودهها.
-
عطاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] 'otāš بیماری تشنگی؛ حالتی که انسان هر چه آب میخورد باز احساس تشنگی میکند.
-
پدیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) padide ۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
-
مورمور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) murmur حالتی که پیش از بروز تب و لرز عارض میشود و شخص احساس سرما و خارش پوست بدن میکند.
-
نوراستنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: neorasthénie] (پزشکی) norāsteni نوعی بیماری عصبی که با خستگی زیاد، احساس درماندگی و کم شدن تحرک همراه است؛ ضعف اعصاب.