کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
احاطه پیدا کرد به پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pič ۱. قطعهای فلزی مانند میخ با دندههای مارپیچی که با پیچگوشتی یا آچار پیچانده و بازوبسته میشود.۲. قسمتی از معبر که با انحراف سیر مستقیم خود باعث تغییر مسیر معبر میشود.٣. قطعهای گَردان در برخی وسایل برقی برای خاموش و روشن کردن یا برخی تنظ...
-
پیدا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: paitāk, patyāk، مقابلِ نهان] peydā آشکار؛ نمایان؛ هویدا؛ ظاهر.〈 پیدا آمدن: (مصدر لازم)۱. پدید آمدن؛ بهوجود آمدن.۲. آشکار شدن؛ نمایان شدن: ◻︎ اخترانی که به شب در نظر ما آیند / پیش خورشید محال است که پیدا آیند (سعدی۲: ۴۳۰).〈 پی...
-
گرویدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] geravidan ایمان آوردن؛ باور کردن؛ به کسی یا چیزی عقیده پیدا کردن.
-
دیریاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] diryāb آنچه دیر پیدا شود؛ آنچه به دشواری بهدست آید.
-
مستظهر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مستظهِر] [قدیمی] mostazhar آنکه به کسی یا چیزی پشتگرمی پیدا کرده؛ پشتگرم؛ دلگرم.
-
تحقق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahaqqoq حقیقت پیدا کردن؛ به حقیقت پیوستن؛ راستودرست شدن.
-
تفسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tafse ۱. لکۀ سیاه که در چهرۀ انسان پیدا میشود؛ کلف؛ ماهگرفت.۲. (اسم مصدر) اندوه و بیقراری دل.۳. (اسم مصدر) میل و خواهش به هرچیز.۴. حالتی در زنان آبستن که به برخی خوراکیها رغبت شدید پیدا میکنند؛ ویار؛ تاسه.
-
روزگار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōčkār] ruz[e]gār ۱. گیتی؛ دنیا؛ زمانه. عصر.۲. زمان؛ وقت: ◻︎ سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمیتوان کرد الاّ به روزگاران (سعدی۲: ۵۳۰).۳. [قدیمی، مجاز] عمر.〈 روزگار بردن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز]۱. روز گذراندن؛ وقت گذر...
-
افصاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'efsāh ۱. به فصاحت سخن گفتن؛ زبانآور شدن.۲. پیدا و آشکار شدن چیزی.
-
لقوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لقوَة] (پزشکی) laqve مرضی که در چهرۀ انسان پیدا میشود و لب و دهان یا فک به طرفی کج میشود.
-
جفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jafr علمی که صاحبان آن مدعی بودند بهوسیلۀ آن به حوادث آینده آگاهی پیدا میکنند؛ علم حروف.
-
رودل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹رویدل› (پزشکی) rudel ۱. امتلای معده؛ پری معده.۲. یبوست مزاج؛ اختلال دستگاه گوارش که احتیاج به خوردن مسهل پیدا شود.
-
شکم درد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) šekamdard درد شکم؛ دردی که به علتی در معده یا روده پیدا شود.
-
نونوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹نونوا› [عامیانه] no[w]navār کسی که تازه سر و وضع خوب پیدا کرده؛ آنکه تازه به نوایی رسیده.
-
ویار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) viyār حالت زن آبستن در اوایل آبستنی که به برخی از خوراکیها رغبت شدید پیدا میکند.