کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājil مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده.
-
آجیل خوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājilxori ظرفی که در آن آجیل بریزند.
-
آجیل فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) 'ājilforuš فروشندۀ آجیل؛ کسی که آجیل درست میکند یا آجیل میفروشد.
-
آل آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلوآجیل› 'āl[']ājil ۱. انواع آجیل.۲. دانههای خوردنی.
-
واژههای همآوا
-
آجیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ājil مخلوطی از خشکبار از قبیل پسته، فندق، بادام، نخودچی، تخم کدو، و تخم هندوانۀ تفتداده.
-
جستوجو در متن
-
تنقلات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تنقّل] tanaqqolāt انواع آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.
-
تنقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanaqqol ۱. مزه خوردن؛ آجیل خوردن.۲. (اسم) هرگونه آجیل، خشکبار، شیرینی، میوه، و امثال آن.۳. از [قدیمی] جایی به جایی رفتن؛ جابهجا شدن.
-
لبلبو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) lablabu ۱. مغز بوداده و شیرینشدۀ هستۀ زردآلو که به عنوان آجیل مصرف میشود.۲. = لبو
-
هله هوله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹هلهوهوله› [عامیانه] halehule انواع آجیل و خوراکیهای مختلف که در فاصلههای زمانی کوتاه بخورند و سبب اختلال معده بشود.
-
تخمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: toxmak] toxme ۱. اصل؛ نژاد؛ تبار.۲. دانههای میان هندوانه، خربزه، یا کدو که آنها را تف میدهند و آجیل درست میکنند.۳. سیاهدانه و امثال آن که روی نان بزنند.
-
آچار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āčār ۱. ترشی.۲. هر چیز خوردنی که آن را در آبلیمو یا سرکه خیسانیده باشند و طعمش ترش شده باشد: آجیل آچار.۳. چاشنی: ◻︎ آچار سخن چیست معانی و عبارت / نونو سخن آری چو فراز آمدت آچار (ناصرخسرو: ۳۷۷).
-
شب چره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šabča(e)re ۱. آجیل و میوهای که در شبنشینی میخورند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] چرای گوسفندان در شب؛ شبچرا: ◻︎ گرگ آمدهست گرسنه و دشت پُربره / افتاده در رمه، رمه رفته به شبچره (ناصرخسرو: ۲۶۸).
-
فندق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fandoq ۱. (زیستشناسی) میوهای گرد، کوچک، قهوهایرنگ، و حاوی روغن که بهعنوان آجیل مصرف میشود.۲. (زیستشناسی) گیاه این میوه که درختی است از خانوادۀ پیالهداران، با برگهای پهن و دندانهدار و گلهای خوشهای.۳. [قدیمی، مجاز] سرانگشت حنابسته.&la...