کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجازه عبور دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اجازه نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'ejāzenāme جواز؛ پروانه.
-
جستوجو در متن
-
گذر
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ گذشتن) gozar ۱. = گذشتن۲. گذرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): زودگذر، دیرگذر.۳. (اسم مصدر) عبور؛ گذشتن از جایی.۴. (اسم) محل عبور.〈 گذر دادن: (مصدر متعدی) راه دادن؛ اجازۀ عبور دادن: ◻︎ در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند / گر تو نمیپسندی تغی...
-
راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rās, rāh] ‹ره› rāh ۱. هرجایی از زمین که مردم از آنجا رفتوآمد کنند؛ محل عبور؛ گذرگاه؛ جاده.۲. قاعدهوقانون.۳. رسموروش.٤. کرّت و مرتبه.٥. (موسیقی) [قدیمی] نغمه و آهنگ.٦. (موسیقی) [قدیمی] مقام؛ پرده.〈 راه افتادن: (مصدر لازم) ‹به را...