کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثر گروهی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تروریست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: terroriste] (سیاسی) terorist ۱. فرد یا گروهی که اقدام به ترور کند؛ آدمکش.۲. فرد یا گروهی که ترور را شیوۀ مناسبی برای نیل به اهداف خود میدانند.
-
قبیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قبیلَة، جمع: قَبائِل] qabile ۱. گروهی از مردم دارای نژاد، سنت، دین، و فرهنگ مشترک.۲. گروهی از فرزندان یک پدر.
-
رژیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: régiment] (نظامی) [منسوخ] režimān گروهی از نظامیان؛ فوج؛ هنگ.
-
والان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) vālān گروهی از پستانداران دریایی.
-
محفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: محافل] mahfel جای جمع شدن گروهی خاص؛ انجمن؛ جرگه؛ مجلس.
-
جماعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جماعة، جمع: جماعات] jamā'at ۱. گروه.۲. گروهی از مردم.
-
مشمول
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mašmul ۱. فراگرفتهشده؛ دربرگرفتهشده؛ احاطهشده.۲. جزء حکم یا گروهی.
-
مقانب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مقنب] [قدیمی] maqāneb گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند.
-
مهره داران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) mohredārān گروهی از جانوران که دارای ستون فقرات هستند.
-
دجاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دجّالَة] [قدیمی] dajjāle ۱. گروه بزرگ.۲. گروهی از مردم.
-
تیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: team] tim ۱. گروهی بازیکن که با یکدیگر در مقابل یک گروه ورزشی دیگر بازی میکنند یا مسابقه میدهند: تیم فوتبال.۲. گروهی مرکّب از دو نفر یا بیشتر که برای یک هدف مشخص تلاش میکنند: تیم پزشکی.
-
اصطلاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'estelāh کلمهای که در گروهی یا در علم و فن و رشتهای معنی خاص غیر از معنی اصلی دارد.
-
امت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امّة، جمع: امم] 'ommat ۱. پیروان یک پیغمبر.۲. [قدیمی] گروهی از مردم؛ جماعت.〈 امت مرحومه: مسلمانان.
-
احتفال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ehtefāl محفل تشکیل دادن؛ در یک جا جمع شدن؛ انجمن شدن؛ گرد آمدن گروهی از مردم در مجلس.
-
کبکبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کبکبَة] kabkabe ۱. جماعتی از مردم.۲. گروهی از سواران.۳. [مجاز] عظمت؛ شوکت؛ جاه؛ جلال.