کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثر باستانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باستان شناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) bāstānšenāsi علمی که دربارۀ اشیای عتیقه، بناهای قدیمی، و آثار باستانی بحث و تحقیق میکند؛ علم به آثار عتیقه و اشیای باستانی؛ آرکئولوژی.
-
باستانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باستان) bāstāni قدیمی؛ دیرینه؛ تاریخی.
-
زورخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) zurxāne ورزشگاه؛ محل مخصوص ورزشهای باستانی.
-
باستان شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāstānšenās شناسندۀ آثار باستانی؛ عالِم و متخصص در علم باستانشناسی؛ عتیقهشناس؛ آرکئولوگ.
-
گبرگه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] gaborge از ورزشهای باستانی ایران که با میل انجام میشد.〈 گبرگه گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] میل گرفتن.
-
موزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: musée] muze مکانی که آثار هنری، تاریخی، و باستانی در آن نگهداری یا به معرض نمایش عمومی گذارده میشود.
-
آذرجشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āzarjašn جشنی که ایرانیان قدیم در روز آذر (نهم) از ماه آذر باستانی به مناسبت توافق نام ماه و روز برپا میکردند و به زیارت آتشکده میرفتند؛ آذرگان.
-
کباده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (ورزش) kabbāde از ادوات ورزش باستانی شبیه کمان که از آهن ساخته میشود و دارای زنجیر و پولکهای فلزی است و آن را بر سر دست حرکت میدهند.
-
کرومانیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cro-magnon] (زیستشناسی) ko(e)romān[i]yon نژاد باستانی انسان که دورۀ زندگیاش تا عصر حجر ادامه داشته و مشابهت آنها با انسان کنونی بیش از نژادهای دیگر بوده است.
-
گتیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: gothique] gotik ۱. باستانی؛ کهن؛ بسیار قدیم.۲. سبکی از معماری که در آن ساختن طاقهای قوسی و بیضوی، برپا داشتن ستونها، مجسمهها و ترکیبات دیگر در بنا معمول شد.
-
خرسنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xarsang ۱. سنگ بزرگ ناهموار و ناتراشیده، بهویژه سنگ عظیمی که در بناهای باستانی به کار رفته است.۲. [قدیمی، مجاز] مانع.
-
پارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārt قومی باستانی و چادرنشین که در حدود خراسان کنونی تا سلسلۀ البرز و دریای خزر بهسر میبردند و بر ضد سلوکیها قیام کرده و دولت اشکانی را تشکیل دادند.
-
نوچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) no[w]če ۱. جوان؛ نوجوان.۲. (اسم) [مجاز] پهلوان کوچک یا تازهکار.۳. (اسم) (ورزش) ورزشکاری که در ورزشهای باستانی زیر دست پهلوان بزرگ ورزش میکند.
-
زردشتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به زردشت) ‹زرتشتی، زردهشتی› zardošti ۱. کسی که به دین و آیین زردشت اعتقاد دارد؛ پیرو زردشت؛ بهدین؛ گبر.۲. مربوط به زردشت: آیین زردشتی.۳. (اسم، صفت نسبی) دینی که زردشت، پیغمبر باستانی، در حدود قرن هفتم پیش از میلاد مسیح آورد و در عهد ...
-
مهرگان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mitragan] [قدیمی] mehr[e]gān ۱. ماه مهر.۲. [مجاز] پاییز.۳. روز شانزدهم از هر ماه خورشیدی.۴. در آیین زردشتی، جشن باستانی که پارسیان از روز ۱۶ تا ۲۱ مهرماه برپا میکردند: ◻︎ مهرگان نو درآمد بس مبارک مهرگان / فال سعد آورد و روز فرخ و بخت ج...