کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اثر انگشت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
سبابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سبّابَة، مؤنثِ سباب] sabbābe انگشت شهادت؛ انگشت بین ابهام و وسطی؛ انگشت دشنام؛ انگشت اشاره.
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angust] 'angošt ۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه، مجاز] مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداش...
-
انگشتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ انگشت] [قدیمی] 'angoštak انگشت کوچک.
-
اصبع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اصابع] [قدیمی] 'esba' انگشت دست یا پا؛ انگشت.
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'angešt = زغال: ◻︎ گر دست به دل برنهم از سوختن دل / انگِشت شود بیشک در دست من انگُشت (عسجدی: ۲۴).
-
انگشت نگاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) 'angoštnegāri ضبط اثر خطهای سر انگشتان بهویژه انگشت اشاره برای شناسایی یا امضا.
-
بنصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] benser انگشتی که بین انگشت وسطی و کوچک است؛ انگشت چهارم از طرف شست.
-
وجب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹وژه› vajab فاصلۀ میان انگشت بزرگ و انگشت کوچک دست در حالی که تمام انگشتها باز باشد؛ شبر.
-
شست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šast ۱. (زیستشناسی) انگشت بزرگ دست یا پا؛ انگشت نر؛ ابهام.۲. [قدیمی] زهگیر؛ انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست میکردند: ◻︎ نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۳: ۳۲۲).
-
بدست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گدست› [قدیمی] ba(e)dast فاصله بین سر انگشت کوچک تا سر انگشت بزرگ درحالیکه انگشتها از هم باز باشد؛ وجب؛ اندازۀ دست.
-
انگشت کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی، مجاز] 'angoštkeš = انگشتنما
-
انگشت نشان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'angoštnešān = انگشتنما
-
انگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگول› 'angol انگشت دست.
-
کالوج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کالوچ› [قدیمی] kāluj انگشت کوچک.
-
کلیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kelik انگشت کوچک دست یا پا.