کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتفاق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتفاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'ettefāq ۱. حادثه؛ واقعه؛ پیشامد.۲. (اسم مصدر) متحد بودن.۳. (اسم مصدر) داشتن نظر یکسان؛ همفکری.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] به وقوع پیوستن؛ حادث شدن.
-
جستوجو در متن
-
قریب الوقوع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] qaribolvoqu' آنچه هنگام اتفاق افتادن آن نزدیک است.
-
اللـه بختی
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [عامیانه] 'allābaxtki تصادفی؛ برحسب تصادف و اتفاق.
-
رفا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رفاء] [قدیمی] refā اتفاق؛ پیوستگی؛ سازگاری.
-
مانعة الخلو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مانعةالخلوّ] (منطق) māne'atolxolov[v] دو امر که اتفاق آنها با هم ممکن نباشد لیکن اجتماع آن دو با هم ممکن باشد.
-
یکدلی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) ‹یکتادلی› [مجاز] yekdeli ۱. همآهنگی؛ اتفاق.۲. دوستی خالص.
-
اجماع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ejmā' ۱. اتفاق و هماهنگی گروهی در امری؛ متفق شدن.۲. (فقه) اتحاد فقها در مسئلهای شرعی؛ از اصول چهارگانه.
-
باهم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه + ضمیر = قید) bāham ۱. با یکدیگر؛ بهاتفاق.۲. متحد.〈 با هم آمدن: (مصدر لازم) همراه یکدیگر آمدن.〈 با هم شدن: (مصدر لازم) متفق شدن.
-
متقارن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَقارن] mote(a)qāren ۱. اتفاقافتاده در یک زمان؛ مصادف.۲. (ریاضی) ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم.
-
تصادف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasādof ۱. برخورد کردن وسیلۀ نقلیه با شخص یا چیزی.۲. روبهرو شدن؛ بهصورت غیرمنتظره با کسی یا چیزی برخورد کردن.۳. (اسم) حادثه؛ اتفاق غیرقابلپیشبینی.
-
حادث
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ قدیم] (فلسفه) hādes تازهپدیدآمده.〈 حادث شدن: (مصدر لازم)۱. رخ دادن؛ روی دادن؛ اتفاق افتادن.۲. پیدا شدن؛ پدید آمدن.
-
آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: āmatan، مقابل رفتن] 'āmadan ۱. رسیدن؛ فرارسیدن.۲. پدیدار گشتن.۳. بازگشتن.۴. اتفاق افتادن.۵. برازنده بودن؛ متناسب بودن: دکتر بودن به او میآمد.۶. متولد شدن.
-
ماهانه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ماهیانه، ماهوار، ماهواره، ماهینه، ماهگانه، ماهگانی› māhāne ۱. ویژگی امری که هر ماه اتفاق میافتد.۲. ویژگی حقوقی که در آخر هر ماه پرداخت شود.۳. (قید) در هر ماه.۴. = ماهنامه
-
ناآمده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹نیامده› [قدیمی] nā'āmade ۱. اتفاقنیفتاده؛ رخنداده.۲. (اسم، صفت فاعلی) آنکه هنوز به وجود نیامده؛ متولدنشده: ◻︎ ناآمدگان اگر بدانند که ما / از دهر چه میکشیم نآیند دگر (خیام: ۹۰).