کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اتباع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ تَبَع و تابع] 'atbā' ۱. (سیاسی) مردمی که به لحاظ حقوقی در یک کشور زندگی میکنند. = تبعه۲. [قدیمی] = تابع
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) 'etbā' آوردن کلمهای بیمعنی یا بامعنی دنبال کلمۀ دیگر که شبیه و هموزن آن باشد یا به آن مربوط باشد، مانندِ رختوپخت.
-
اتباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'ettebā' ۱. پیروی کردن.۲. در پی رفتن و رسیدن به کسی.۳. اطاعت کردن.
-
واژههای همآوا
-
اطباع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ طبع] 'atbā' = طبع
-
جستوجو در متن
-
ویزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: visa] (سیاسی) vizā اجازهنامهای که نمایندۀ یک کشور، برای سفر به آن کشور، به اتباع بیگانه میدهد؛ روادید.
-
تبعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تبعَة] taba'e ۱. (سیاسی) = اتباع۲. [جمعِ تابع] [قدیمی] = تابع
-
کاپیتولاسیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: capitulation] (سیاسی) kāpitolāsiyon حقی که به اتباع خارجی در بعضی کشورها داده میشود تا در صورت ارتکاب جرم در کشور میزبان، در کشور خود محاکمه شوند؛ حق قضاوت کنسولی.
-
کنسول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: consul] (سیاسی) konsul نمایندۀ یک کشور در یکی از شهرهای کشور بیگانه که به کارهای مربوط به اقامت هموطنانش در آن کشور و نیز کارهای مربوط به اقامت اتباع کشور میزبان در کشور خودش رسیدگی میکند.