کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابوالفرج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آبگرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābgerd = گرداب: ◻︎ مگرد گِرد آبگرد هیبتش / که درکشد تو را به دَم چو اژدها (ابوالفرج رونی: ۱۵).
-
غمین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qamin غمگین؛ غمناک؛ اندوهگین: ◻︎ با اهل هنر جهان به کین است / مرد هنری از آن غمین است (ابوالفرج رونی: ۱۷۰).
-
رازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] rāzi بنّایی: ◻︎ ای ز تو بر عمارت عالم / یافته عدل خلعت رازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۱).
-
شستگانی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šestgāni ۱. اساس؛ بنیان: ◻︎ ز قلب درگه او ساز شستگانی عمر / که قلب کعبه کند شستگانی محراب (ابوالفرج رونی: ۲۵).۲. بنیاد و پی عمارت.
-
اطراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'etterād ۱. دنبال هم شدن کار؛ در پی یکدیگر آمدن؛ از پی هم شدن کاری یا امری.۲. (ادبی) در بدیع، آوردن نامها و لقبهای ممدوح یا نامهای پدران او بهترتیب و بدون واسطۀ لفظ دیگر، مانندِ این شعر: ترتیب ملک و قاعدۀ دین و رسم د...
-
آغازیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] 'āqāzidan آغاز کردن؛ آغاز نهادن؛ شروع کردن؛ از سر گرفتن: ◻︎ همه فرجامهات معدوم است / محکم آغاز هرچه آغازی (ابوالفرج رونی: ۱۴۲)، ◻︎ که جز مرگ را کس ز مادر نزاد / ز کسری بیاغاز تا نوشزاد (فردوسی: ۷/۱۵۱)، ◻︎ چون سماع آمد ز اول...
-
آگفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آکفت› [قدیمی] 'āgo(a)ft آسیب؛ آفت؛ آزار؛ رنج؛ بلا؛ محنت: ◻︎ دین روز ای روی تو آگفت دین / می خور و شادی کن و خرم نشین (مسعودسعد: ۵۵۰)، ◻︎ گفتم که مرو چو این بگفتم که برفت / رفتم که دمید صبح و آمد آگفت (ابوالفرج رونی: ۱۶۱).
-
آهوپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'āhupā ۱. تندرو؛ تیزرفتار؛ آنکه مانند آهو بدود و فرار کند.۲. (اسم) ‹آهوپای، پاآهو› نوعی گچبری برجسته در سقف یا دیوار خانه؛ مقرنس.۳. خانۀ ششگوشه؛ خانۀ ششضلعی: ◻︎ ای همایونبنای آهوپای / آهویی نانهاده در تو خدای (ابوالفرج رو...
-
لیلاج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] leylāj نماد قمارباز چیرهدست. Δ دراصل، شهرت ابوالفرج محمدبن عبیدالله (فوت: حدود ۳۶۰ قمری)، شطرنجباز معروف و زبردست است که در شیراز در خدمت عضدالدولۀ دیلمی میزیست و کتاب منصوباتالشطرنج را تالیف کرد. گویند تمام هستی خود را در قما...
-
تکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تکاو، تکآب› [قدیمی] takāb ۱. آب باریک.۲. زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد؛ نخآب.۳. جایی از رود یا دریا که بسیارگود باشد و پا به قعر آن نرسد؛ تهآب؛ غرقاب: ◻︎ نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی: ۱۲۳).۴. جنگ...
-
پتیاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: patyārak] ‹پتیارک، پتیار، پتیره، بتیاره، بدیاره› patyāre ۱. [عامیانه] زن بدکار.۲. زشت و مهیب.۳. بدکار.۴. (اسم) [قدیمی، مجاز] بلا: ◻︎ چو دانی که از مرگ خود چاره نیست / ز پیری بتر نیز پتیاره نیست (فردوسی: ۶/۷۸).۵. (اسم) [قدیمی، مجاز] آشوب...