کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابستن کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبستن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āpustan] 'ābestan ۱. ‹آبست، آبسته، آبستان› (زیستشناسی) ویژگی زن یا حیوان مادهای که بچه در شکم داشته باشد؛ باردار.۲. [مجاز] درپیدارنده: آبستن حوادث.
-
جستوجو در متن
-
القاح
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر، اسم مصدر) [عربی] 'elqāh آبستن کردن؛ باردار کردن؛ بارور ساختن.
-
آفگانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبگانه، افگانه، آپگانه، فگانه› [قدیمی] 'āfgāne جنین که پیش از موقع سقط شود؛ بچۀ نارسیده.〈 آفگانه کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] بچه سقط کردن؛ بچه افکندن: ◻︎ شکم حادثات آبستن / از نهیب تو آفگانه کند (مسعودسعد: ۴۳۲).
-
گشن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: vūšn, gūšn] [قدیمی] gošn نر؛ تخمی؛ فحل.〈 گشن دادن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. مایۀ آبستنی دادن؛ باردار ساختن.۲. بارور کردن درخت خرما با گرد افشاندن.〈 گشن گرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] بارور شدن؛ باردار شدن؛ آبستن شدن.