کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابزی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آبزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) 'ābzi ویژگی جانوری که در آب زندگی کند؛ جانوران دریایی.
-
واژههای همآوا
-
آبزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) (زیستشناسی) 'ābzi ویژگی جانوری که در آب زندگی کند؛ جانوران دریایی.
-
جستوجو در متن
-
کبودر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kabudar نوعی کرم کوچک آبزی.
-
گاکی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gāki پرندهای آبزی و شبیه مرغابی با گردن کوتاه و پاهای پرهدار.
-
قرلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی ؟] (زیستشناسی) qerellā(i) پرندهای کوچک، آبزی، و ماهیخوار از راستۀ سبکبالان.
-
زی
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ زیستن) zi ۱. = زیستن۲. زینده؛ زندگیکننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبزی.
-
مرغابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) morqābi ۱. هریک از پرندگان آبزی، با پاهای پردهدار و کوتاه، گردنِ دراز، و نوکِ پهن.۲. اردک.
-
قو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غو› (زیستشناسی) qu پرندهای آبزی با گردن دراز، پاهای پردهدار، پرهای نرم و لطیف و به رنگ سفید یا سیاه، و گوشت چرب، چغل، و نامطبوع.
-
صدف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) sadaf ۱. نوعی جانور نرمتن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش مییابد.۲. پوشش آهکی و سخت این جانور.〈 صدف صدوچهاردهعقد: [قدیمی، مجاز] قرآن مجید که صدوچهارده سوره دارد.〈 صدف آتشین (...
-
آبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آب) 'ābi ۱. (زیستشناسی) ویژگی موجود زندهای که در آب زیست میکند؛ آبزی: اسب آبی، سگ آبی، مار آبی.۲. (اسم، صفت نسبی) از سه رنگ اصلی، مانندِ رنگ آسمان یا رنگ آب دریا؛ رنگ کبود روشن.۳. دارای این رنگ.۴. مربوط به آب.۵. ویژگی چیزی ...
-
ماهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: māhik] (زیستشناسی) māhi جانوری آبزی، مهرهدار، خونسرد، و دارای آبشش و باله که بعضی از انواع آن بدنی پوشیده از فلس دارند.〈 ماهی خاویار: (زیستشناسی) هریک از ماهیهای خوراکی غضروفی، شامل اوزنبرون، تاسماهی، و فیلماهی که تخم آنها ...
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...