کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابریشم کار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ابریشم تاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) 'abrišamtāb کسی که تارهای پیله را به هم میتابد و ابریشم درست میکند؛ ابریشمگر.
-
ابریشم نواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹بریشمنواز› [قدیمی] 'abrišamnavāz ساززن؛ چنگی.
-
جستوجو در متن
-
کجین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹کجینه، کژین، کجیم، کژیم› [قدیمی] kajin ۱. جامهای که در آن ابریشم خام به کار رفته باشد.۲. برگستوان.
-
دارپرنیان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] dārparniyān چوب بقم که از آن رنگ سرخ میگیرند و برای رنگ کردن پشم و ابریشم و پارچههای ابریشمی به کار میرود؛ دارنهال: ◻︎ در هر تنی پراکند آن پرنیانپرند / خاکی کز او نروید جز دارپرنیان (مسعودسعد: ۳۰۹).
-
نوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) navār ۱. رشتۀ پهن شبیه تسمه که از پشم یا پنبه یا ابریشم میبافند.۲. رشتهای از پارچه که برای تزئین در حاشیۀ آن به کار میرود.۳. رشتۀ باریک و طولانی که با امواج مغناطیسی، صوت وتصویر بر روی آن ضبط شده است و در داخل قاب مخصوص قرار دارد.
-
قرمزدانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] qermezdāne ۱. (زیستشناسی) حشرهای کوچک و بیضیشکل به اندازه دانۀ عدس یا نخود که نر آن بالدار است و در روی بوتهای موسوم به کاکتوس یا جیدار تولید میشود؛ کرم رنگرزان.۲. رنگدانۀ قرمز طبیعی که از حشرهای به همین نام تولید میش...