کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ آستر] ‹اوره، بره› 'abre رویۀ لباس؛ رویه.
-
ابره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] 'obare = هوبره
-
واژههای همآوا
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'abre ۱. اشک.۲. اندوه بیگریه.۳. (اسم مصدر) گذر کردن از جایی؛ عبور.
-
عبره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عبرَة] [قدیمی] 'ebre حساب کردن مالیات محصول؛ مالیات: ◻︎ چو آری به من عبرۀ هفت سال / دگر عبرهها بر تو باشد حلال (نظامی۵: ۹۴۳).
-
جستوجو در متن
-
اوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ آستر] [قدیمی] 'o[w]re = اَبره: ◻︎ حال مقلوب شد که بر تن دهر / اوره کرباس و دیبَه آستر است (خاقانی: ۶۶).
-
آکنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آگنه› 'ākane آنچه با آن درون چیزی را پر کنند؛ پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند؛ آکنش؛ آگنش: ◻︎ شد زمستان و زِ جودت بنهای میخواهم / ابره و آستر و آکنهای میخواهم (سوزنی: لغتنامه: آکنه).