کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف ندا) 'ā در آخر کلمات میآید و بر ندا دلالت میکند: خدایا، شاها، ملکا، جهاندارا.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'ā ۱. در آخر کلمات میآید و کثرت و تعجب را نشان میدهد: شگفتا، خوشا، بسا.۲. در آخر بن مضارع میآید و معنای فاعلی را میرساند: دانا، گویا، شنوا.
-
ا
فرهنگ فارسی عمید
(میانوند) 'ā ۱. در میان برخی کلمات میآید و اسم، صفت، یا قید میسازد: کمابیش، تکاپو، رستاخیز، دوشادوش، لبالب.۲. در میان برخی کلمات میآید و بر معنی دلالت نمیکند: شماردن، راهگذار.۳. در آخر یا ماقبل آخر فعل مضارع میآید و معنای دعا دارد: بماناد، ب...
-
واژههای مشابه
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
ویتامین آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: vitamine A] (زیستشناسی) vitāmin'ā ویتامین محلول در چربی موجود در روغن ماهی، چربیهای حیوانی، انواع گوشتها، جگر سیاه، مغز، کره، خامه، پنیر چرب، زردۀ تخممرغ، هویج، مغز گردو، بادام، پسته، و فندق وجود دارد و فقدان آن سبب ضعف بینایی...
-
یوم ا لتلاقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: یَومالتلاقی] yo[w]mottalāqi روز قیامت؛ روز رستاخیز.
-
واژههای همآوا
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
ع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) ' بیستویکمین حرف الفبای فارسی؛ عین. Δ در حساب ابجد: «۷۰».
-
ع
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [عربی] ' مخفف علیهالسلام.
-
جستوجو در متن
-
آگیش
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آگیشیدن) [قدیمی] 'āgiš ۱. = آگیشیدن۲. آگیشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پایآ گیش، ◻︎ توشهٴ جان خویش از او بربای / پیش کآیْدتْ مرگ پایآ گیش (رودکی: ۵۰۴).