کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَنَّکَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف) [مخففِ آنکه] [قدیمی] 'ānk آنکس که؛ کسی که.
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مقابلِ اینک] [قدیمی] 'ānak کلمۀ اشاره برای دور.
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ānak آبله؛ تاول.
-
واژههای همآوا
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف) [مخففِ آنکه] [قدیمی] 'ānk آنکس که؛ کسی که.
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [مقابلِ اینک] [قدیمی] 'ānak کلمۀ اشاره برای دور.
-
آنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ānak آبله؛ تاول.
-
جستوجو در متن
-
سپسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] sepasi عقبافتادگی؛ واپسماندگی: ◻︎ به فضل کوش و بدو جوی آب روی از آنک / به مال نیست به فضل است پیشی و سپسی (ناصرخسرو: ۳۶۲).
-
آرغده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āroqde ۱. خشمگین؛ خشمناک؛ برآشفته؛ دژم.۲. حریص؛ آزمند: ◻︎ آرغده بر ثنای تو جان من است از آنک / پروردۀ مکارم اخلاق تو منم (منوچهری: ۲۱۲).
-
زکند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زکنج› [قدیمی] zokand کاسۀ سفالی: ◻︎ مدح تو را به هزل نبردم به سر از آنک / نوشیدن رحیق نیاید خوش از زکند (سوزنی: مجمعالفرس: زکند).
-
ناپاک زاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) ‹ناپاکزاده› [قدیمی، مجاز] nāpākzād ۱. حرامزاده؛ ولدالزنا.۲. کسی که اصیل و نجیب نباشد: ◻︎ آن دد ناپاکزاد از هیبتت جان داد از آنک / بود در گوشش هنوز افغان افغان ای ملک (قاآنی: ۹۲۷).
-
اندیشناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹اندیشهناک› 'andišnāk ۱. اندیشمند؛ متفکر.۲. [قدیمی] بیمناک؛ مضطرب؛ نگران: ◻︎ شب دراز من اندیشناک در غم آنک / مگر خدای شبم را نیافریده سحر (امیرمعزی: ۲۴۵).۳. (قید) در حال فکر کردن.
-
انگژ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹انگز› [قدیمی] 'ango(a)ž ۱. بیل پهن که با آن زمین را هموار کنند.۲. آلتی آهنی که پیلبانان با آن پیل را میرانند؛ کجک: ◻︎ پیل مستم مغزم از انگژ بیاشوبید از آنک / گر بیاسایم دمی هندوستان یادآورم (خاقانی: ۲۵۰ حاشیه).
-
شرع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] šar' ۱. آیینی که خداوند برای بندگان روشن و آشکار ساخته؛ دین؛ مذهب: ◻︎ شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک / شرعت آرد در تواضع، شعر در مستکبری (سنائی۲: ۳۱۹).۲. (اسم مصدر) [قدیمی] شروع کردن.