کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَعْلَامِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَلَم] 'a'lām = عَلَم
-
اعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'lām آگاه ساختن؛ آگاهی دادن؛ خبر دادن.
-
واژههای همآوا
-
اعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عَلَم] 'a'lām = عَلَم
-
اعلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'lām آگاه ساختن؛ آگاهی دادن؛ خبر دادن.
-
جستوجو در متن
-
ان شااللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= اگر خدا بخواهد)] 'enšā'allāh در هنگام اعلام تصمیم به کاری یا دادن وعدهای برای اظهار امیدواری گفته میشود.
-
جمبوری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: jamboree] [منسوخ] jamburi اجتماع پیشاهنگان چند کشور در یک محل برای اعلام همبستگی و صلح.
-
هشدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) hošdār سخن، علامت، یا حرکتی که برای آگاهاندن و تنبیه به کار میرود؛ اعلام خطر؛ اخطار.
-
مانیفست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: manifeste] (سیاسی) mānifest نوشتهای که در آن، یک گروه یا حزب، نظریات سیاسی، اجتماعی، مذهبی، فلسفی، و یا ادبی خود را اعلام میکنند؛ مرامنامه.
-
شیرینی خوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) širinixorān رسم شیرینی خوردن و شادی کردن که پس از خواستگاری دختر و پایان گفتگو توافق طرفین در خانۀ عروس صورت میگیرد و نامزدی پسر و دختر اعلام میشود.
-
نامزد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [مجاز] nāmzad ۱. آنکه برای گرفتن شغلی یا تصدی پستی اعلام آمادگی میکند: نامزد ریاست جمهوری.۲. دختر یا پسر جوانی که برای زناشویی قولوقرار گذاشته باشند.۳. کسی که برای کاری در نظر گرفته شده.
-
چکیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čakide گرز: ◻︎ چکیدهٴ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی: رشیدی: چکیده)
-
پیشنهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pišnahād ۱. طرح، نقشه، و آنچه به فکر کسی برسد و برای رسیدگی به نظر شخص دیگر برساند که پس از تصویب و موافقت وی اجرا شود.۲. نامهای که خریدار، فروشنده، پیمانکار، یا داوطلب کاری به کس دیگر یا به مؤسسه یا ادارهای بنویسد و آمادگی و شرایط خود را برا...
-
چاووش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چاوش› čāvuš ۱. کسی که پیشاپیش دستهای حرکت میکند و اشعار مذهبی میخواند.۲. [قدیمی] کسی که پیشاپیش قافله یا لشکر حرکت میکرد و آمدن آنان را با صدای بلند اعلام میکرد: ◻︎ بانگ چاووشان چو در ره بشنود / تا نبیند رو به دیواری کند (مولوی: ۳۶...