کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَسْوَدِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اسود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ ابیض، جمع: سُوْد] [قدیمی] 'asvad سیاه.
-
اسود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اسد] (زیستشناسی) [قدیمی] 'osud شیرها.
-
واژههای همآوا
-
اسود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ ابیض، جمع: سُوْد] [قدیمی] 'asvad سیاه.
-
اسود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اسد] (زیستشناسی) [قدیمی] 'osud شیرها.
-
جستوجو در متن
-
سود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اَسود] [قدیمی] sud = اَسود
-
آسودن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آساییدن› 'āsudan ۱. آسایش یافتن؛ آرام گرفتن؛ آرمیدن: ◻︎ چه جوییم از این گنبد تیزگرد / که هرگز نیاساید از کارکرد (فردوسی: ۷/۶۲۸)، ◻︎ چه گنجها که نهادند و دیگری برداشت / چه رنجها که کشیدند و دیگری آسود (سعدی۲: ۶۹۶).۲. دست از کار کشی...
-
سیاتوسکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سیاهتوسه› (زیستشناسی) siyātuskā درختچهای با برگهای بیضی و شفاف، گلهای کوچک، و میوهای سیاهرنگ که در جنگلهای شمال ایران میروید و بلندیش تا سه متر میرسد و پوست آن مسهل است که بهصورت پودر، عصاره یا جوشانده به کار میرود. عوسج اسود؛ شجر...