کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
أَثَرِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آثار] 'asar ۱. نشان؛ علامت.۲. جای پا؛ نشان قدم.۳. آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند.۴. [قدیمی] حدیث و خبر.۵. (اسم مصدر) تٲثیر.۶. محصولی که از یک هنرمند باقی میماند.
-
واژههای همآوا
-
اسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'asr ۱. به اسیری گرفتن؛ اسیر کردن.۲. بردگی؛ اسیری.
-
اثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: آثار] 'asar ۱. نشان؛ علامت.۲. جای پا؛ نشان قدم.۳. آنچه از کسی یا چیزی باقی و برجای بماند.۴. [قدیمی] حدیث و خبر.۵. (اسم مصدر) تٲثیر.۶. محصولی که از یک هنرمند باقی میماند.
-
عصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asr ۱. آخر روز تا هنگام غروب آفتاب.۲. [جمع: عُصور و اَعصر و اَعْصار] دهر؛ روزگار.۳. صدوسومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای سه آیه؛ والعصر.〈 عصر حجر: دورهای از ماقبلتاریخ که انسان ابزارها و ادواتی از سنگ برای خود میساخت، و بدون...
-
عصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'asr ۱. فشردن چیزی برای گرفتن آب یا شیرۀ آن.۲. (اسم) آب و عصاره.
-
عثر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'asr لغزیدن و افتادن؛ بهسر درآمدن.
-
عسر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'osr ۱. دشوار ساختن.۲. دشواری؛ تنگی و سختی.۳. تنگدستی.
-
جستوجو در متن
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) 'ā نخستین حرف الفبای فارسی؛ الف ممدود؛ آی با کلاه. Δ در حساب ابجد: «۱».
-
آ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمدن) ‹آی› 'ā ۱. = آمدن۲. آینده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خودآی.
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سریانی] 'āb ۱. ماه یازدهم سال سُریانی یا رومی مطابق مردادماه.۲. ماه یازدهم از سال ملی یهود.۳. ماه هشتم در تقویم شمسی کشورهای عربی که بعد از تموز و پیش از ایلول و مطابق ماه اوت فرنگی است.
-
آب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آشناب› [قدیمی] 'āb[']āš[e]nā کسی که شناوری بداند؛ آشنا به آب؛ شناگر: ◻︎ کسی کاندر آب است و آبآشناست / از آب ار چو آتش نترسد رواست (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۸).
-
آب آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) ‹آبآهنج› [قدیمی] 'āb[']āhang انسان یا حیوانی که از چاه آب بکشد؛ کشندۀ آب: ◻︎ کرده شیران حضرت تو مرا / سرزده، همچو گاو آبآهنگ (سنائی۲: ۱۹۳).