کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آکورد با ششم اضافه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مع
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [عربی: مَعَ] [قدیمی] ma'[a] با؛ همراه.
-
باهم
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه + ضمیر = قید) bāham ۱. با یکدیگر؛ بهاتفاق.۲. متحد.〈 با هم آمدن: (مصدر لازم) همراه یکدیگر آمدن.〈 با هم شدن: (مصدر لازم) متفق شدن.
-
ژوئن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: juin] žuvan ماه ششم از سال میلادی مطابق با خرداد و تیر که ۳۰ روز دارد.
-
را
فرهنگ فارسی عمید
(حرف) [پهلوی: rāδ] rā ۱. علامت مفعول صریح (بیواسطه) که بیشتر با مفعول میآید و کلمۀ پیش از خود را به حالت مفعولی درمیآورد: فریدون جمشید را زد، کتاب را خرید.۲. (حرف اضافه) [قدیمی] برایِ؛ بهرِ؛ ازجهتِ؛ ازپیِ: ◻︎ ز مادر همه مرگ را زادهایم / برآنیم گرد...
-
با
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apāk] bā ۱. همراهی و مصاحبت را میرساند: فریدون با بهرام آمد.۲. در هنگام مقابله و مقایسه به کار میرود: این کاغذ با آن کاغذ فرق دارد.۳. به: با یاد آمد.۴. دارندۀ؛ صاحبِ (در ترکیب با کلمۀ دیگر): باآبرو، باادب، باخرد، باهنر، باهوش.۵....
-
فا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [قدیمی] fā ۱. با: فا او رفت.۲. به: فا او داد، ◻︎ سیمرغوار گوشه نشینم نه چون مگس / بنشینم از حریصی هرجا که فارسم (کمالالدیناسماعیل: ۳۹۷).۳. (پیشوند) وا: فاداشتن.
-
پریش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pariš ۱. پریشیده؛ پریشان.۲. پراکنده؛ متفرق.۳. بهبادداده (بهصورت اضافه): زلفِ پریش.۴. (بن مضارعِ پریشیدن) = پریشیدن۵. پریشانکننده؛ پریشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خاطرپریش، خاکپریش.
-
چنو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه + ضمیر) [مخففِ چون او] [قدیمی] čonu مانند او: ◻︎ ازآن کز تو ترسد بترس ای حکیم / و گر با چنو صد برآیی به جنگ (سعدی: ۶۵).
-
چو
فرهنگ فارسی عمید
(حرف، قید) [مخففِ چون] čo ۱. از آنجا که؛ وقتیکه: ◻︎ بخت و دولت چو پیشکار توانَد / نصرت و فتح پیشیار تو باد (رودکی۱: ۷۴).۲. چنانکه؛ همانگونه که: ◻︎ بسوزم بر او تیرهجان پدرش / چو کاووس را سوخت او بر پسرش (فردوسی: ۴/۲۰۶).۳. (حرف اضافه) مانندِ؛ مثلِ:...
-
ابا
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apāk] [قدیمی] 'abā = با۱: ◻︎ ابا هرکه پیمان کنم بشکنم / بَرو بیخ رادی به خاک افکنم (فردوسی: ۸/۲۳۶ حاشیه)، ◻︎ ابا برق و با جستن صاعقه / ابا غلغل رعد در کوهسار (رودکی: ۵۰۱).
-
ابر
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) [پهلوی: apar، مقابلِ پایین] ‹بر› [قدیمی] 'abar ۱. بالا؛ زبر.۲. بر: ◻︎ بزد نای رویین ابر پشت پیل / جهان شد ز لشکر چو دریای نیل (فردوسی۲: ۷۰۷).۳. به.۴. با.
-
ابی
فرهنگ فارسی عمید
(پیشوند) [قدیمی] 'abi ۱. = بی: ابیکرانه، ابیرنج، ◻︎ ابیدانشان بار تو کی کشند/ ابیدانشان دشمن دانشند (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۹۲).۲. (حرف اضافه) = بی: ◻︎ جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی: ۳/۳۰۹).
-
برای
فرهنگ فارسی عمید
(حرف اضافه) barāye ۱. به منظورِ؛ با این هدف که.۲. به علتِ؛ به سببِ.۳. برای اختصاص دادن چیزی به کار میرود: این جعبه برای استفاده در مواقع ضروری است.۴. در ازایِ؛ در برابرِ.۵. نسبت به؛ به خاطرِ: برایش میمیرد.
-
تصغیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasqir ۱. (ادبی) در دستور زبان، کوچک کردن معنی کلمه با اضافه کردن ادات تصغیر از قبیل «چه»، «ک»، و «و»، مانند دریاچه، پسرک، دخترو.۲. [قدیمی] کوچک کردن؛ خرد و حقیر کردن.
-
غیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیر] qeyr ۱. [جمع: اغیار] دیگر.۲. کس دیگر؛ بیگانه.۳. ادات سلب؛ نا (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرمٲ کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن.〈 غیرِ: (حرف اضافه)...