کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آواز 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش آواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xoš[']āvāz دارای آواز و صدای خوشایند و دلنشین.
-
جستوجو در متن
-
دردار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] dardār صدای طبل؛ آواز دهل.
-
غنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غناء] qenā صوت طربانگیز؛ آواز خوش؛ سرود.
-
شنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šanne ۱. آواز؛ بانگ.۲. آواز قلم.۳. بانگ نای.۴. شیهۀ اسب.
-
شیاع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] šiyā' ۱. آتشگیره؛ هیزمریزه که با آن آتش بیفروزند.۲. نی شبان یا آواز آن.۳. (اسم مصدر) شایعهپراکنی.
-
ندی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ نداء] [قدیمی] nedi بانگ؛ آواز: ◻︎ از گنبد فلک ندی آمد به جسم او / کای گنبد تو کعبهٴ حاجتروای خاک (خاقانی: ۲۳۸).
-
تز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) taz پرندهای کوچک و خوشآواز شبیه گنجشک؛ صعوه: ◻︎ چون لطیف آید به گاه نوبهار / بانگ رود و بانگ کبک و بانگ تز (رودکی: ۵۲۳).
-
جنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از هندی] jong ۱. برنامۀ رادیویی یا تلویزیونی شامل قطعههای متعدد موسیقی، آواز، نمایش، و امثال آن.۲. دفتر یا کتابی که در آن اشعار و مطالب گوناگون نوشته شده باشد.
-
هوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] huz آواز تندوتیز مانند صدایی که از ظرف فلزی برآید: ◻︎ باز بانگ اندر اوفتاد به هوز / آهو آزاد شد ز پنجهٴ یوز (نظامی۴: ۷۰۹).
-
نوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: nivāk] navā ۱. نغمه.۲. (موسیقی) از دستگاههای هفتگانۀ موسیقی ایرانی.۳. (موسیقی) [قدیمی] آواز.۴. (موسیقی) [قدیمی] پرده.۵. (موسیقی) [قدیمی] از الحان قدیم ایرانی.
-
هرا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) ‹هرین› [قدیمی] ha(o)rrā ۱. بانگ و آواز مهیب؛ فریاد سهمناک.۲. بانگ جانور درنده: ◻︎ نه آوای مرغ و نه هرای دد / زمانه زبان بسته از نیک و بد (فردوسی: ۳/۳۰۴).
-
فرود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: frōt، مقابلِ بالا] forud ۱. به زمین نشستن هواپیما.۲. (قید) پایین.۳. (اسم) (موسیقی) الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز.۴. (اسم) [قدیمی] نشیب؛ سرازیری.۵. (اسم) [قدیمی] بخش زیرین جایی.۶...