کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آواز 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ترنم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tarannom ۱. آواز خواندن؛ زمزمه کردن به آواز خوش.۲. آواز.
-
خوانندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xānandegi شغل و عمل آوازخوان؛ آوازخوانی.
-
زجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] zajal آواز.
-
ندا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nedā آواز؛ بانگ.〈 ندا آمدن: (مصدر لازم) [قدیمی] خطاب آمدن.〈 ندا دادن: (مصدر لازم) [قدیمی] آواز دادن؛ آواز کردن.
-
تغرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqrid ۱. آواز خواندن.۲. پرندۀ خوشآواز.۳. بانگ بلبل.
-
خوش خوان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošxān = خوشآواز
-
خوش نوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xošnavā = خوشآواز
-
خوش الحان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xoš[']alhān خوشآواز.
-
خوش لحن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošlahn = خوشآواز
-
چهچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹چهچهه› čahčah آواز بلبل و سایر پرندگان خوشآواز.〈 چهچه زدن: (مصدر لازم)۱. آواز خواندن پرندگان خوشآواز.۲. (موسیقی) [مجاز] تحریر دادن صدا.
-
اشیهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شیهه› [قدیمی] 'ašeyhe آواز اسب؛ بانگ اسب.
-
گوش نواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) gušnavāz آواز خوش که گوش را نوازش دهد.
-
خنیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hunivāk] [قدیمی] xonyā سرود؛ آواز؛ نغمه.
-
تلالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تلاتلا، تلتلا، تللی› [قدیمی] talālā بانگ؛ آواز؛ صوت.
-
موتت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [آلمانی: motette] (موسیقی) motet قطعۀ موسیقی برای آواز.