کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آواربنیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
اوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'avār = اواره
-
اوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'ovār ۱. گرما؛ گرمی آتش یا آفتاب.۲. تشنگی.۳. باد جنوب.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āvār ۱. گردوخاک؛ غبار: ◻︎ از آوار اسبان و گرد سپاه / بشد روشنایی ز خورشید و ماه (فردوسی: لغتنامه: آوار).۲. خاک، سنگ، آجر، گچ، تیر، و دیگر مصالح ساختمانی که هنگام خراب شدن بنا فرومیریزد.۳. (صفت) ویران.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āvār ۱. غارت؛ چپاول: ◻︎ باد گویی نافههای تبتستان بر درید / باغ گویی کاروان شوشتر آوار کرد (فرخی: ۴۲۷).۲. آزار؛ رنج؛ ستم؛ فساد.۳. (صفت) بینظم.
-
آوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ آواره] [قدیمی] 'āvār = آواره: ◻︎ به من سپرد و ز من بستدند فرعونان / شدم به عجز و ضرورت ز خانمان آوار (مسعودسعد: ۲۲۷).
-
بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: bundāt] ‹بنلاد، بنداد› bonyād ۱. بیخ؛ پایه؛ اصل؛ شالوده.۲. پی دیوار.〈 بنیاد کردن: (مصدر متعدی)۱. بنا کردن.۲. شالوده ریختن.۳. آغاز کردن؛ دست به کاری زدن.〈 بنیاد نهادن: (مصدر متعدی)۱. شالوده ریختن.۲. بنا کردن.۳. آغاز کردن.
-
بی بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bibonyād بیپایه؛ بیاصل؛ بیاساس.
-
سخت بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saxtbonyād بنای محکم و پایدار.
-
سست بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sostbonyād بیدوام؛ ناپایدار.