کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهن داغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آهن گذار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āhangozār ۱. آنکه تیر و مانند آن را از آهن بگذراند.۲. [مجاز] قوی؛ نیرومند: ◻︎ شمار سپه آمدش صدهزار / همه شیرمردان آهنگذار (فردوسی۲: ۸۴۶).۳. هر چیز که ازآهن بگذرد: تیغ آهنگذار: ◻︎ کجا تیغ و ژوپین آهنگذار / کجا نیزه و گرزۀ گاوسار...
-
راه آهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) rāh[']āhan جادۀ ریلگذاریشده که ترن از روی آن عبور میکند.
-
ریم آهن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] rim[']āhan چرک آهن؛ آنچه از آهن پس از گداختن در کوره باقی میماند یا هنگام چکش زدن از آن میریزد.
-
اهن و تلپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] 'ehen[n]otolop ۱. کبکبه و دبدبهای که اصلی نداشته باشد.۲. [قدیمی] فخرفروشی.
-
جستوجو در متن
-
ذابح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zābeh ۱. ذبحکننده؛ گلوبرنده.۲. (اسم) داغ گلوی ستور.۳. (اسم) آهن داغ که با آن گردن ستور را داغ کنند.
-
کی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَیّ] [قدیمی] key ۱. داغ کردن پوست بدن با آهن تفته.۲. (اسم) جای سوختگی با آهن گداخته.
-
داغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dāk] dāq ۱. [عامیانه] بسیارگرم؛ سوزان.۲. [مجاز] جالب؛ هیجانانگیز.۳. (اسم) [مجاز] نشانه.۴. (اسم) [مجاز] غم و اندوه و درد و رنج که از مرگ عزیزی به انسان دست دهد: ◻︎ ای خضر غیر داغ عزیزان و دوستان / حاصل تو را ز زندگی جاودانه چیست؟ (صائب:...