کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhani ۱. چیزی که از آهن ساخته شده باشد؛ از جنس آهن.۲. [قدیمی، مجاز] نیرومند: ◻︎ برافراشتم گرز سیصدمنی / برانگیختم بارۀ آهنی (فردوسی۲: ۱۹۹).
-
جستوجو در متن
-
لیرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لیرد› [قدیمی] lir[a]t خود آهنی.
-
آکج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ākaj کجک؛ چنگک؛ قلاب آهنی.
-
آهنگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: āsīnkar] 'āhangar کسی که پیشهاش ساختن آلات و ادوات آهنی است؛ پیشهوری که آهن را در کوره سرخ میکند و از آن آلات و ادوات آهنی میسازد؛ نهامی؛ نهامین.
-
عکاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹عکازه› [قدیمی] 'okkāz نوعی عصا با سر آهنی نوکتیز.
-
بتون آرمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: béton armé] beton[']ārme بتونی که در آن میلههای آهنی قرار میدهند تا استحکام و مقاومت آن بیشتر شود.
-
کلاه خود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolāhxud کلاه آهنی؛ کلاه فلزی که در جنگ بر سر میگذارند؛ خود.
-
دیلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) deylam میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین.
-
چکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چکوش، چکوچ، چاکوچ› čak[k]oš آلت آهنی با دستۀ چوبی شبیه تیشه برای کوبیدن چیزی.
-
شوکه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šuke ناوچۀ آهنی که سیم و زر گداخته را در آن میریزند تا شمش شود.
-
سندان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سُریانی، جمع: سنادین] sendān ۱. افزار آهنی ضخیم که آهنگران قطعۀ آهنی را به روی آن میگذارند و با پتک یا چکش میکوبند.۲. [قدیمی] میخ ستبر و یا تکۀ آهن زیر کوبۀ در.
-
آهن کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: āsīnkār] 'āhankār پیشهوری که آلات و ادوات آهنی میسازد؛ آهنگر؛ آهنکوب.
-
بلشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بلسک› [قدیمی] bološk سیخ آهنی که گوشت یا چیز دیگر را به آن بکشند و در تنور آویزان کنند؛ سیخ کباب.
-
کلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کلند› kolang وسیلۀ آهنی نوکتیز با دستۀ چوبی برای کندن زمین.