کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهسته کاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آهسته خو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آهستهخوی› 'āhestexu آرام؛ بیشور و شر.
-
آهسته کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āhestekār آنکه به کندی حرکت کند یا کار کند؛ کند؛ کندکار؛ دیرجنب.
-
جستوجو در متن
-
تدریج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tadrij ۱. درجهبهدرجه پیش رفتن؛ پلهپله بالا رفتن.۲. آهستهآهسته و گاهگاه کاری کردن.
-
لک ولک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) ‹لِکلِک› [عامیانه] lekkolek[k] کُند؛ آهسته.〈 لکولک کردن: (مصدر لازم) [عامیانه]۱. کند راه رفتن.۲. کاری را بهکندی انجام دادن.
-
راز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rāz] ‹رازه› rāz ۱. مطلب پوشیده و پنهان؛ سِر: ◻︎ تو را تا دهان باشد از حرص باز / نیاید به گوش دل از غیب راز (سعدی۱: ۱۰۸).۲. شیوۀ رسیدن به چیزی: راز جوانی.۳. (صفت) [قدیمی] پوشیده؛ نهان.۴. (قید) [قدیمی] بهطور پوشیده و پنهان.〈 راز پوش...
-
پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] ‹پای› pā ۱. عضوی از بدن انسان و حیوان که با آن راه میرود.۲. قسمت زیرین این عضو در انسان، از مچ تا سرانگشتان: ◻︎ ای تو را خاری به پا نشکسته کی دانی که چیست؟ / جان شیرانی که شمشیر بلا بر سر خورند (امیرخسرو: ۳۱۹).۳. [مجاز] قسمت زیرین...