کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهسته آهسته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
آرام
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [پهلوی: āram] 'ārām ۱. ساکت؛ خاموش.۲. بیحرکت.۳. [مجاز] امن.۴. راحت: زندگی آرام.۵. (اسم مصدر) آرامش؛ راحتی، ◻︎ چو دشمن به دشمن بُوَد مشتغل / تو با دوست بنشین به آرام دل (سعدی۱: ۷۷).۶. (قید) آهسته.۷. (بن مضارعِ آرامیدن و آرمیدن) = آرمیدن۸. آ...
-
نرمک
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی، مجاز] narmak آهسته.
-
پابرچین
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹پاورچین› [عامیانه] pābarčin بدون سروصدا؛ آهسته.〈 پابرچین رفتن: آرام و آهسته رفتن که صدای پا شنیده نشود.
-
نجوا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نجوی] najvā ۱. سخن آهسته؛ زمزمه.۲. (اسم مصدر) آهسته حرف زدن دو تن با یکدیگر؛ درگوشی.
-
سرگوشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sarguši سخن گفتن بهصورت آهسته؛ درگوشی.〈 سرگوشی کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] آهسته و بیخ گوش با کسی سخن گفتن.
-
حس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسّ] has[s] صدای آهسته.
-
یواش
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [ترکی] [عامیانه] yavāš آهسته؛ آرام.
-
متدرج
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَدرج] [قدیمی] mote(a)darrej درجهبهدرجه؛ آهسته؛ بهتدریج.
-
رهو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] rahv آهسته و نرم راه رفتن.
-
دندنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دندنَة] [قدیمی] dandane ۱. بانگ کردن مگس؛ پشه؛ زنبور.۲. سخن گفتن آهسته که فهمیده نشود.۳. (اسم) سخن آهسته و زیر لب که مفهوم نشود.
-
منگیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] mangidan آهسته حرف زدن؛ زیر لب سخن گفتن.
-
شرفاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شرفک، شرفه، شرفانگ، شرفنگ، شرفالنگ› [قدیمی] šarfāk هرصدای آهسته؛ صدای پا.
-
کندرو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ تندرو] kondro[w] ویژگی انسان یا حیوانی که آهسته و آرام حرکت میکند.
-
پچ پچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) [قدیمی] pečpeč ۱. صدا و آواز دو تن که آهسته با یکدیگر سخن گویند.۲. سخن زیر لب و آهسته.۳. ‹پژپژ› آهنگ یا لفظی که شبان با آن بز را پیش خود بخواند و نوازش کند: ◻︎ سخن شیرین از زُفت نیاید بر / بز به پچپچ بر، هرگز نشود فربه (رودکی: صحاحالفرس:...
-
کیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kič ۱. پراکنده؛ پریشان.۲. کم؛ اندک؛ خرد.۳. آهسته.