کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آن جهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ان شااللـه
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی (= اگر خدا بخواهد)] 'enšā'allāh در هنگام اعلام تصمیم به کاری یا دادن وعدهای برای اظهار امیدواری گفته میشود.
-
آن سری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آنسر) [قدیمی] 'ānsari ۱. آنطرفی.۲. [مقابلِ اینسری] [مجاز] آخرتی؛ اخروی؛ آنجهانی: ◻︎ باشم گستاخوار با تو که لاشی کند / صد گنه اینسری یک نظر آنسری (سنائی۲: ۳۱۵).۳. [مجاز] غیبی؛ خدایی: ◻︎ برآوردن ز مغرب آفتابی / مسلّم شد ...
-
آن کاو
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف + ضمیر) [مخففِ آنکه او] ‹آنکو› 'ānku آنکس که او.
-
آن کجا
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر + حرف) 'ānkojā ۱. آنچه.۲. آنکه؛ آنکس که.
-
هر آن
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [فارسی. عربی] har'ān هروقت؛ هرلحظه؛ هردم.
-
جستوجو در متن
-
جهان آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جهانآرای› [قدیمی] jahān[']ārā ۱. زینتدهندۀ جهان.۲. [مجاز] زیبا.۳. آرایندۀ جهان؛ نظمدهنده به جهان.
-
جهانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جهان) jahāni ۱. مربوط به جهان.۲. بینالمللی.۳. (اسم) هریک از مردم جهان.
-
جهان آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) jahān[']āfarin آفرینندۀ جهان؛ پروردگار؛ خدای بزرگ.
-
جهان افروز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahān[']afruz روشنکنندۀ جهان.
-
جهان پناه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jahānpanāh ملجٲ و پناهگاه مردم جهان: پادشاه جهانپناه.
-
جهان تاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahāntāb تابنده و روشنکنندۀ جهان؛ عالمتاب: آفتاب جهانتاب.
-
جهان سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahānsuz برپاکنندۀ فتنه در جهان؛ جبار؛ ستمگر.
-
دارالبقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی:دارالبقاء] [قدیمی، مجاز] dārolbaqā جهان جاوید؛ جهان دیگر؛ آخرت.
-
جهان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jahānbin ۱. بینندۀ جهان: چشم جهانبین.۲. (اسم) [قدیمی، مجاز] چشم.