کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آمین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آمین
فرهنگ فارسی عمید
(شبهجمله) [عربی، مٲخوذ از عبری] 'āmin اجابت کن؛ بپذیر؛ چنین باد. Δ معمولاً بعد از دعا میگویند.
-
واژههای مشابه
-
امین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: امناء] 'amin ۱. امانتدار.۲. کسی که مردم به او اعتماد کنند؛ طرف اعتماد.۳. درستکار.
-
واژههای همآوا
-
امین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: امناء] 'amin ۱. امانتدار.۲. کسی که مردم به او اعتماد کنند؛ طرف اعتماد.۳. درستکار.
-
جستوجو در متن
-
امنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: امناء، جمعِ اَمین] 'omanā = امین
-
مامون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] ma'mun ۱. دراَمان؛ زنهاردادهشده.۲. امین.
-
سی ام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به سی) siyom آنکه یا آنچه در مرتبۀ سی واقع شده؛ سیامین.
-
مؤتمن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mo'taman شخص امین و طرف اطمینان؛ کسی که به او اعتماد داشته باشند.
-
درستکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dorostkār کسی که کارهایش از روی راستی و درستی باشد؛ درستکردار؛ امین.
-
دست پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] dastpāk ۱. [عامیانه] درستکار و امین.۲. [قدیمی] تهیدست و فقیر.
-
معتبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mo'tabar ۱. بااعتبار؛ امین؛ محل اعتماد.۲. [قدیمی] عبرتگرفته.
-
چشم ودل پاک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] če(a)šmodelpāk عفیف؛ پاکدامن؛ امین؛ درستکار؛ کسی که به مال و ناموس دیگران خیانت نکند.
-
روم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مآخوذ از لاتینی] rum سیاُمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۰ آیه.