کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آموزشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آموزشی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به آموزش) 'āmuzeši ۱. مربوط به آموزش.۲. [قدیمی] طالب علم و دوستدار آموختن: ◻︎ بدو گفت دانا شود مرد پیر / که آموزشی باشد و یادگیر (فردوسی۲: ۲۴۶۰).
-
جستوجو در متن
-
ترم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: terme] term مدت زمان معینی از یک دورۀ آموزشی که در آن دروس معینی آموزش داده شود؛ نیمسال.
-
تعلیمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به تعلیم) [عربی. فارسی] ta'limi ۱. (ادبی) آموزشی: ادبیات تعلیمی.۲. (اسم) عصای سبکی که در دست میگیرند.
-
تکنولوژی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: technologie] teknoloži ۱. بهرهگیری از یافتههای علمی برای بهبود عملکرد در زمینههای صنعتی، کشاورزی، آموزشی، اقتصادی، و مانند آنها.۲. (اسم) روشها و فنونی که به این منظور به کار برده میشوند؛ فناوری.
-
مدل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: modèle] model ۱. سبک یا شیوۀ ساختن چیزی: مدل ماشین، مدل خانه.۲. طرح یا نمونهای که چیزی را از روی آن میسازند؛ الگو.۳. فرد یا شخصی که در تهیۀ یک اثر هنری، به عنوان الگو به کار گرفته شود.۴. شخصی که از چهره یا اندام او، در کارهای هنری، ...
-
دیپلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: diplôme] diplom ۱. گواهینامۀ پایان تحصیلات دورۀ متوسطه.۲. گواهینامۀ پایان تحصیلات عالی (لیسانس یا دکتری)۳. گواهینامۀ پایان یک دورۀ آموزشی.۴. (صفت) ویژگی کسی که دارای این گواهینامه است.
-
نظام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] nezām ۱. دستگاه سیاسی؛ حکومت: نظام شاهنشاهی.۲. اصول و قواعدی که چیزی بر اساس آنها نهاده شده است: نظام آموزشی.۳. سپاه؛ ارتش.۴. (اسم مصدر) آراستگی؛ نظم.۵. [قدیمی] نظم؛ شعر.
-
کادر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: cadre] kādr ۱. خط یا خطوطی که نوشته یا تصویر را برای مشخص و متمایز شدن در درون آن قرار میدهند.۲. چهارچوبی از جنس چوب، فلز، یا پلاستیک که عکس، تابلو، یا آینه را در آن قرار میدهند؛ قاب.۳. گروهی از افراد که با تخصصها و وظایف یکسان در ...
-
طبیعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به طبیعَة) [عربی: طبیعیّ] tabi'i ۱. مربوط به طبیعت.۲. ذاتی؛ فطری.۳. (صفت نسبی، اسم) (فلسفه) کسی که هر چیز را به طبیعت نسبت دهد؛ هریک از طبیعیون؛ معتقد به اصالت ماده؛ طبایعی.۴. (صفت، قید) عادی و معمولی: رفتار طبیعی.۵. (صفت نسبی، ...