کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آموخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آموخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmuxte ۱. یادگرفته؛ تعلیمگرفته.۲. آنچه کسی یادگرفته باشد.
-
جستوجو در متن
-
متادب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mota'addeb ادبآموخته.
-
معلم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'allam تعلیمدادهشده؛ آموختهشده.
-
بافرهنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bāfarhang ۱. باادب؛ ادبآموخته.۲. دانا؛ عاقل.
-
فراهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرهیخته، فرهخته› [قدیمی] farāhixte ۱. برکشیده.۲. تربیتشده؛ ادبآموخته.
-
مؤدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'addab ۱. ادبآموخته؛ باادب.۲. [قدیمی] تربیتشده.
-
فرهیخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹فرهخته› farhixte ۱. باسواد و برخوردار از ادب، فرهنگ، و دانش.۲. ادبآموخته؛ تربیتشده.
-
نوقدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] no[w]qadam ۱. کودکی که تازه راه رفتن آموخته.۲. [مجاز] نوآموز؛ مبتدی.۳. [مجاز] آنکه تازه به سیروسلوک پرداخته.
-
درس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: دروس] dars ۱. مطلبی که آموزگار از روی کتاب به شاگرد یاد بدهد.۲. هر جزء و قسمت از کتاب که در یک نوبت آموخته شود.۳. [قدیمی] راه پنهان.
-
قلب شناس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalbšenās ۱. آنکه زر و سیم ناسره را بشناسد.۲. آنکه باطل را از حق تمیز دهد.۳. کسی که مردم ریاکار را تشخیص دهد: ◻︎ گفت و خوش گفت برو خرقه بسوزان حافظ / یا رب این قلبشناسی ز که آموخته بود (حافظ: ۲۲۶).
-
آموز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آموختن و آموزیدن) 'āmuz ۱. = آموختن۲. آموزنده؛ یادگیرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بدآموز، خودآموز، دانشآموز، کارآموز، هنرآموز.۳. آموخته (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دستآموز.۴. یاددهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): ادبآموز.۵. (اسم مصدر) [قدی...