کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آموختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آموختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmōxtan] ‹آمختن، آموزیدن› 'āmuxtan ۱. یاد گرفتن علم یا هنری از دیگران؛ فرا گرفتن: ◻︎ هرکه نامخت از گذشت روزگار / نیز ناموزد ز هیچ آموزگار (رودکی: ۵۳۲).۲. یاد دادن علم یا هنری به دیگران.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] خو گرفتن؛ مٲنوس ش...
-
جستوجو در متن
-
آمختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی، مصدر لازم) [مخففِ آموختن] 'āmoxtan = آموختن
-
آموزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] 'āmuzidan = آموختن
-
آموزان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) 'āmuzān در حال آموختن.
-
آموزاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: āmozānitan] ‹آموزانیدن› [قدیمی] 'āmuzāndan تعلیم دادن؛ یاد دادن؛ آموختن چیزی به کسی.
-
فرهیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹فرهختن› [قدیمی] farhixtan تربیت کردن؛ ادب آموختن.
-
تعلم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'allom ۱. آموختن؛ یاد گرفتن.۲. دانستن.
-
تعلیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'lim ۱. علم یا هنری را به کسی یاد دادن؛ کسی را چیزی آموختن.۲. آموزش.
-
تلمذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی: تَتَلمُذ] talammoz شاگرد شدن؛ شاگردی کردن؛ در نزد استاد یا معلم درس خواندن و چیزی آموختن.
-
شاگردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šāgerdi شاگرد بودن و آموختن علم یا هنر یا کار نزد استاد.
-
تادب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'addob ۱. ادب آموختن؛ باادب شدن.۲. باادب بودن؛ ادب داشتن.
-
دراست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: دراسة] [قدیمی] derāsat کتاب خواندن؛ علم آموختن؛ به درس روآوردن.
-
دارالفنون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [منسوخ] dārolfonun ۱. جای آموختن انواع هنرها.۲. دانشگاه.
-
تلقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talqin ۱. باوراندن اندیشه و طرزفکری خاص به دیگری.۲. القای شهادتین به کسی که در حال جان دادن است.۳. (تصوف) آموختن ذکر به مرید تا آن را تکرار کند.۴. تعلیم؛ آموختن.