کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلود پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
شرم آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹شرمآلوده› šarm[']ālud شرمنده؛ شرمگین.
-
خون آلود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹خونآلوده› xun[']ālud آغشته به خون.
-
جستوجو در متن
-
گوشتالو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] guštālu = گوشتآلود
-
پرخواب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porxāb آنکه بسیار بخوابد؛ خوابناک؛ خوابآلود.
-
پرخون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porxun بسیارخونآلود؛ خونبار؛ خونین.
-
پرشوخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] poršux پرچرک؛ چرکآلود؛ چرکین.
-
موسخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] movassax چرکین؛ ریمناک؛ چرکآلود.
-
ریمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] rimnāk چرکناک؛ چرکین؛ چرکآلود.
-
دژه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dože پرخشم؛ خشمناک؛ خشمآلود.
-
ژفگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹ژفگین› [قدیمی] žafgen ۱. چرکآلود؛ قیآلود.۲. ویژگی چشمی که در گوشۀ آن ژفک جمع شده باشد.
-
گلی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب گِل) [پهلوی: gilen] ‹گلین› geli ۱. چیزی که از گِل ساخته شده باشد.۲. گِلآلود.
-
فسق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی] fesq هر کار زشت، گناهآلود، و غیراخلاقی.
-
پژوین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pažvin چرکین؛ شوخگن؛ چرکآلود؛ پلید؛ پژاگن.
-
عرقناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'araqnāk دارای عرق؛ عرقدار؛ عرقآلود.
-
چرکین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چرک) ‹چرکن› čerkin ۱. هرچیز ناپاک و چرکآلود؛ چرکدار؛ شوخگین؛ ریمناک، ریمن، ریمآلود.۲. ویژگی زخمی که از آن چرک بیاید.