کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آلبالو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آلبالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آلیبالی› (زیستشناسی) 'ālbālu میوۀ سرخرنگ، گرد وکوچک با طعم ترش و مطبوع شبیه گیلاس که مصرف خوراکی دارد.
-
جستوجو در متن
-
آلوبالو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ālubālu = آلبالو
-
آلی بالی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ālibāli = آلبالو
-
قاراسیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب] ‹قراسیا، قراصیا› (زیستشناسی) [قدیمی] qārāsiyā = آلبالو
-
نمتک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] namotk ۱. کیل سرخ؛ زعرور: ◻︎ نمتک و بسّد نزدیکشان یکی باشد / از آنکه هردو بهگونه شبیه یکدیگرند (؟: لغت فرس: نمتک).۲. آلبالو.
-
یخ دربهشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹یختربهشت› yaxdarbehešt ۱. نوشیدنی تهیهشده از یخ کوبیدهشده و شربت آلبالو، لیمو و امثال آنها.۲. خوراکی که از شیر، شکر، نشاسته، و گلاب تهیه کرده و پس از سرد شدن به شکل لوزی یا شکل دیگر میبرند.