کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آفریدگار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آفریدگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āfritkār] 'āfarid[e]gār ۱. آفریننده؛ خالق.۲. (اسم) از نامهای خداوند.۳. (صفت) پدیدآورنده.
-
جستوجو در متن
-
آفریننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آفرنده› 'āfarinande آفریدگار؛ خلقکننده؛ خالق.
-
مزدا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] mazdā دانای بیهمتا؛ آفریدگار.
-
خلاق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] xallāq ۱. آفریننده.۲. (اسم) آفریدگار.
-
بغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) [؟] ‹فغ› [قدیمی] baq ۱. خدا؛ ایزد؛ آفریدگار.۲. بت.
-
باری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: بارِئ] bāri خالق؛ آفریدگار؛ آفریننده: ◻︎ دو چشم از پی صنع باری نکوست / ز عیب برادر فروگیر و دوست (سعدی: ۱۷۳).
-
گار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) gār به آخر بن ماضی یا مضارع بعضی از فعلها میپیوندد و صفت میسازد: آفریدگار، آمرزگار، پروردگار، کردگار، آموزگار، سازگار، طلبگار.
-
سازمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāzmand ۱. ساخته و آماده.۲. آراسته و بانظام؛ منظم و مرتب؛ سازور: ◻︎ سازمند از تو گشت کار همه / ای همه و آفریدگار همه (نظامی۴: ۵۳۷).
-
کار آفرین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) kār[']āfrin ۱. (اقتصاد) ایجادکنندۀ شغل.۲. [قدیمی، مجاز] خدایتعالی؛ آفریدگار: ◻︎ ز ما قرعه بر کاری انداختن / ز کارآفرین کارها ساختن (نظامی۵: ۸۷۴).
-
دادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: dātār] [قدیمی] dādār ۱. داددهنده؛ دادگر؛ عادل.۲. بخشاینده.۳. آفریننده؛ آفریدگار: ◻︎ جز این بت که هر صبح از این جا که هست / برآرد به یزدانِ دادار دست (سعدی۱: ۱۷۹).۴. (اسم) یکی از نامها و صفات باریتعالی: ◻︎ هرآنکس که داند که دادار هست ...